سپهرداد

Channel
Logo of the Telegram channel سپهرداد
@sepehrdad_channelPromote
352
subscribers
کانال تلگرام وبلاگ سپهرداد haghighattalab.ir راه ارتباطی: @peyman_haghighattalab peyman_hagh47@yahoo.com
با شاه‌نور مشغول آشپزی بودیم.
عجیب دلتنگ بنگلادش شده و دارد روزشماری می‌کند برای فرا رسیدن پایان ترم. دقیقا فردای آخرین امتحانش بلیت برگشت به بنگلادش را خریده. بهش گفتم یک دو روز برای گشت و گذار توی سنگاپور می‌گذاشتی مرد. گفت نه. دیگر نمی‌توانم.
شاه‌نور خریدهایش را از مغازه‌های بنگلادشی محله‌ی هندی‌ها می‌کند. نه مصطفی سنتر می‌رود و نه حتی فیرپرایس. خب کارگرهای بنگلادشی این‌جا زیادند و طبعا مغازه‌های خاص‌شان هم وجود دارد. ایرانی‌ها این جا کم‌اند و مغازه و راسته‌ی خاصی ندارند. صحبت سوغاتی و این‌ها شد. گفتم می‌توانی از همان مغازه‌های بنگلادشی سوغاتی بخری. گفت نه. این مغازه‌ها برای مایتحتاج اولیه ی زندگی‌اند فقط. خبری از سوغات سنگاپور در آن‌ها نیست.
کمی در مورد شرایط کارگر مهاجر در سنگاپور با هم صحبت کردیم. یک جور سیستم کفالت دارند این‌ها هم برای کارگرهای مهاجر و حتی می‌توانم بگویم سیستم کفالت‌شان از کشورهای عربی سخت‌گیرانه‌تر است. چون اگر کارفرمایی حمایت خودش از کارگری را بردارد در عرض یک ساعت پلیس می‌آید و کارگر را برای اخراج از کشور دستگیر می‌کند. گفت آره. خیلی سختگیرند. اما یک فرقی با عرب‌ها دارند. توهین نمی‌کنند. به کارگرهای بنگلادشی احترام می‌گذارند. عرب‌ها خیلی توهین می‌کنند. این‌جا مثل انسان با کارگرها برخورد می‌شود. در هر دو جا کارگرهای ما مثل چی کار می‌کنند. اما این‌جا یک فضای احترام وجود دارد که خیلی تفاوت ایجاد می‌کند.
بعد برگشت گفت: اما من به کارگرهای بنگلادشی در این‌جا خیلی افتخار می‌کنم. این‌ها به سختی کار می‌کنند و از همه چیز می‌زنند تا برای خانواده‌های‌شان در بنگلادش پول بفرستند و پولی که این‌ها می‌فرستند وضعیت خیلی از خانواده‌ها در بنگلادش را تغییر می‌دهد. گفتم ایرانی‌ها اهل پول فرستادن به کشورشان نیستند زیاد. یک دلیلش این است که اصلا سازوکاری وجود ندارد. تحریم هم هستیم. دیگر هیچی. گفت البته بنگلادشی‌های تحصیل ‌کرده هم همین‌جوری‌اند. اصلا پول نمی‌فرستند به بنگلادش. شاید ایرانی‌ها هم چون بیشترشان تحصیل‌کرده می‌شوند و غرق جامعه‌ی مقصد می‌شوند دیگر بی‌خیال ایران می‌شوند.
گفتم شاید.
دیشب آکشاد گفت برویم دریاچه‌ی مک‌ریچی. دیدم به کالج گرین نزدیک است و با دوچرخه زده ۱۶ دقیقه. محاسبات گوگل برای دوچرخه‌های سنگاپور، متناسب با دوچرخه‌های کورسی چند هزار دلاری سنگاپوری‌هاست. نه هری کوآن ۲۰۰ دلاری من. گفتم خب ۲۵ دقیقه هم خوب است.
صبح بیدار شدم دیدم طوفان شده و عین چی باران می‌آید. باران‌ها موسمی عجیب‌اند. به معنای واقعی کلمه باران زمین را به آسمان می‌دوزد. جوری باران می‌بارد که انگار آسمان دودآلود است. گفتم من نیستم. خودش رفت. البته باران امانش را برید نتوانست کامل دور دریاچه بگردد.
عصر آفتابی شده بود. گفتم بروم این دریاچه‌ را. تا رسیدم دریاچه یکهو یک ابر سیاه دیگر نمی‌دانم از کجا پیدایش شد و عین چی تا دم غروب بارید. هیچی دیگر. نشد دور دریاچه بچرخیم. اما غروب بعد از باران عجیب زیبا بود.


Check out my ride on Strava.
https://strava.app.link/c1iHsJrypOb
Forwarded from The Straits Times
Would you go to a hawker centre on a first date? Only around 16% of Singaporeans have done so, according to a survey.

Here's a look at how dating culture here has evolved, and some pocket-friendly date ideas: https://str.sg/bEFv
از باب آشنایی با عشقولانگی‌های سنگاپوری‌ها:
سپهرداد
Video
رکاب‌زنی تا استادیوم سنگاپور که می‌گن بزرگ‌ترین گنبد حال حاضر جهانه.

ورود آزاد بود و کلا ملت در حال ورجه وورجه و دویدن و ورزش. یک سری هم توی رودخانه مشغول قایق‌سواری.

تهران، فکر کنم فقط روزهای تعطیلات عید استادیوم آزادی برای عموم باز می‌شود. یک سال عید با حمید دوچرخه‌های‌مان را برداشتیم رفتیم یک دور کامل سیر تمام استادیوم آزادی را رکاب زدیم و سرک کشیدیم. دریاچه‌ی قایق‌سواری، استادیوم والیبال و بسکتبال و کشتی، پیست موتورسواری و... هنوز حس خوب آن روز زیر دندانم است. حسی از شکوه و واقعا آزادی. آن روز با دوچرخه‌ توی پیست ورزشگاه دوچرخه‌سواری هم رکاب زده بودیم

اما الان حسی که در من غالب است همان حس فرسودگی ورزشگاه آزادی است. سیمان‌هایی که بعد از چند دهه ترگ برداشته بودند. علف‌های هرزی که جا به جا روییده بودند. دم آمدنم به سنگاپور هم صادق بچه‌های ۲۸ را جمع کرد و برد به تماشای یک بازی مهم استقلال. یک چند ساعتی زیر آفتاب داغ تابستان نشستیم تا بازی شروع شود. چون آن سمتی که آفتاب نبود فرسوده شده بود و احتمال فروریختن وجود داشت. تو دو ساعت بازی هم حقیقتا به اندازه‌ی کل ۳۴ سال زندگیم فحش و فضیحت شنیدم و بوی علف استشمام کردم. قشنگ در و دیوار به هم می‌امدند. خود ورزشگاه در حال فرسودن بود. مردمی هم که در حال استفاده از ورزشگاه بودند رو به قهقرا بودند.

رها کنم. بخواهم درگیر نوستالژی شوم پیرم در می‌آید. ورزشگاه سنگاپور قشنگ بود خلاصه.
‏沙琪玛 باش تا پایان نپذیرم و این حرف‌ها.

وقتی هم‌کلاسی چینی‌ات آخر هفته برای دیدار خانواده به شانگهای می‌رود و دست خالی برنمی‌گردد!


@sepehrdad_channel
دنی هم‌کلاسی‌ام فیلیپینی است. هفته‌ی پیش تعریف می‌کرد که مادرش از پرستارهایی بوده که خارج از فیلیپین کار می‌کرد و برای خانواده پول می‌فرستاد. می‌گفت در حقیقت من با مادربزرگم بزرگ شدم و کمتر مادرم را دیدم. اما به آن بدی که خیلی‌ها تعریف می‌کنند نبود و هم به من خیلی خوش گذشت و هم سطح رفاه خانواده‌مان خیلی بالا رفت. توی فیلیپین یکی از موضوعات رایجی که سریال‌ها در موردش می‌سازند همین خانواده‌هایی هستند که یکی از اعضا برای کار مهاجرت کرده و سایر اعضای خانواده از درآمد او برای معاش در فیلیپین استفاده می‌کنند. می‌گفت این قدر هم سریال‌های آبکی پر اشک و ماتم در مورد این موضوع می‌سازند که نگو. اما واقعا من زندگی‌ام خوب بود.

امروز هم که مدیر یکی از ان جی اوهای فعال در سنگاپور برای پیگیری حقوق کارگران مهاجر آمده بود برای ما ارائه بدهد می‌گفت کارگرهای فیلیپینی کمترین مشکل را در سنگاپور دارند. چون سازمان‌های مختلفی در فیلیپین برای پشتیبانی از آن‌ها فعالیت می‌کنند و این سازمان‌ها در سفارت فیلیپین هم نماینده دارند. دولت فیلیپین به شدت هوای کارگرهایش را دارد و اجازه نمی‌دهد که حقوق‌شان تضییع شود. دکتر کانتی هم تصریح کرد که فیلیپین به عنوان یک کشور مهاجرفرست، یکی از بهترین سازوکارهای حکومتی برای حمایت از جمعیت مهاجران کاری‌اش را دارد.
Overseas Filipino Worker یک ترم مشهور در جامعه‌ی فیلیپین است و نکته‌ی جالبش این است که اکثریت کارگران مهاجر فیلیپینی را زنان تشکیل می‌دهند: بهترین پرستاران دنیا!
Department of Migrant Workers مسئول مستقیم رتق و فتق امورات مهاجران فیلیپینی است و اداره‌هایی همچون Overseas Workers Welfare Administration زیرمجموعه‌اش کار می‌کنند.
ایران در سال‌های گذشته برنامه‌هایی برای فرستادن نیروی کار مهاجر به سایر کشورها به خصوص همسایه‌ها (عراق و قطر و ارمنستان) داشت. من هم یک مقاله پارسال در دنیای اقتصاد در مورد این برنامه‌ها نوشته بودم و از این برنامه‌ها استقبال کرده بودم. نمی‌دانم که چه‌قدر اجرایی شد این برنامه‌ها. ولی خب، مشخصا ما سازوکارهایی همچون فیلیپین نداشتیم...
سپهرداد
راننده اتوبوس‌های مالزیایی با این آهنگ‌ها خودشان را در شب تار در رگ جاده‌ها جاری می‌کنند… #مالاکا #مالزی #جاده @sepehrdad_channel
اتوبوس‌مان راه سه ساعته را دو ساعته طی کرد و ما زود به ترمینال مالاکا رسیدیم. تا پیاده شدیم مثل ترمینال‌های ایران دو سه نفر آمده‌اند سمت‌مان تاکسی تاکسی. پرسیدیم چه‌قدر می‌گیرید؟ گفتند ۲۰ رینگیت. گفتیم نوچ. جلوی چشم‌شان گرب زدیم و با ۷ رینگیت خودمان را به مرکز شهر رساندیم. گرپ هم تاکسی بود. تا سوار شدیم پرسید اهل کجایید؟ کاشف جلو نشسته بود. گفت هند، پاکستان، ایران. راننده تاکسی برگشت پرسید: ایرانی، شیعه هستی یا سنی؟ سوالش خیلی به قول بچه‌ها آفنسیو بود. توی سنگاپور محال ممکن است یک راننده‌ی تاکسی همچه سوالی ازت بپرسد که دین و مذهبت چیست؟ نه راننده‌ تاکسی‌ها این حق را دارند و نه هیچ کس دیگری در هیچ کجای سنگاپور. یک جور ترس غریبی هم همه دارند که مبادا به دین کس دیگری بی‌احترامی شود. اما خب آن جا سنگاپور نبود و مالزی بود. همان کشوری که ۶۰ سال پیش به سنگاپوری‌ها گفت بروید گم شوید ما شما را نمی‌خواهیم!

گفتم شیعه. برگشت گفت شیعه‌ها توی مالزی حق زندگی ندارند. چیزی نگفتم. کاشف چراغانی‌های دیپاوالی توی خیابان‌ها را نشان داد و گفت هندوها حق زندگی توی مالزی را دارند؟ راننده گفت آره. کاشف گفت جشن دیپاوالی هم که برگزار می‌کنند؟ راننده گفت بله. بقیه‌ی مسیر به سکوت گذشت.

قبل از این هم وقتی توی کوالالامپور بودم برایم سوال شده بود که چرا مهاجرت تحصیلی ایرانی‌ها به مالزی یکهو قطع شد. قبلا خیلی مد بود که اگر کسی دانشگاه‌های غربی پذیرش نمی‌گرفت می‌آمد مالزی درس می‌خواند تا مقاطع بالاتر را برود به دانشگاه‌های بهتر. اما از یک جایی به بعد دیگر نشنیدم و ندیدم ایرانی‌ای برود مالزی درس بخواند.

جست و جو کردم به یک گزارش الجزیره برخوردم در مورد جداسازی مذهبی در مالزی. گزارش جالبی بود:
https://www.aljazeera.com/opinions/2019/7/25/the-growing-threat-of-sectarianism-in-malaysia
راننده‌ی تاکسیه حرف مفت نزده بود. مفتی‌های مالزی از سال ۱۹۹۸ حضور شیعیان در مالزی را ممنوع اعلام کردند. یک جورهایی داستان رقابت ایران و عربستان بود که دامنه‌اش به مالزی کشیده شده بود. تو دوره‌ی ماهاتر محمد چون آدم سکولاری بود اصلا به دعوای ایران و عربستان کاری نداشت و هیچ سیاستی له و علیه کسی تصویب نمی‌کرد. اما جانشینانش گاه خیلی مسلمان بودند. رییس‌جمهور قبلی مالزی که اصلا برای جنگ یمن و عربستان سرباز مالزیایی به طرفداری عربستان فرستاده بود. رییس‌جمهور فعلی کمی سکولار است و علیه ایران موضوع ندارد. اما به طور کلی جو مذهبی‌های مالزی به شدت علیه شیعیان و ایران است. گزارش الجزیره می‌گفت که توی مالزی مراسم عاشورا تاسوعا خیلی حساسیت‌برانگیز است. مقایسه‌اش کردم با سنگاپور و تازه فهمیدم که چه‌قدر سنگاپوری‌ها هنرمندانه دارند حکمرانی می‌کنند که شیعه‌ها هم می‌توانند مراسم عاشورا برگزار کنند!
🔴 نتایج یک مطالعه: بیش از ۹۰۰ میلیون نفر در سراسر جهان تمایل به مهاجرت دارند

نتیجه یک مطالعه که توسط موسسه نظرسنجی گالوپ مستقر در واشنگتن انجام شده است، نشان می‌دهد که در سال ۲۰۲۳ بیش از ۹۰۰ میلیون نفر تمایل داشتند که در صورت امکان از کشور خود مهاجرت کنند.

بر اساس این مطالعه، تمایل به مهاجرت از سال ۲۰۱۱ در تمام مناطق جهان به طور پیوسته در حال افزایش بوده است.

میل به مهاجرت در کشورهای آفریقایی از سایر مناطق جهان بیشتر است. برای نمونه در کشور لیبریا در غرب آفریقا، سه نفر از هر چهار نفر میل به مهاجرت دارد؛ یعنی ۷۶ درصد از جمعیت این کشور پنج و نیم میلیون نفری.

این رقم در سیرالئون ۷۵ درصد و در کشورهای جنوب صحرای آفریقا ۳۷ درصد است. در آمریکای لاتین و دریای کارائیب نیز این رقم طی دوازده سال، ده درصد افزایش یافته و به ۲۸ درصد رسیده است. در هندوراس یکی از هر دو نفر مایل به مهاجرت است. اکوادور با ۴۹ درصد در رتبه دوم قرار دارد.

ارقام در اروپا ثابت است؛ از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۳ یک نفر از هر پنج نفر در اروپا قصد مهاجرت دارد.

در کشورهای مستقل مشترک‌المنافع، این رقم از ۱۵ به ۱۳ درصد کاهش یافته است.

ایالات متحده همچنان محبوب‌ترین مقصد مهاجرتی به شمار می‌رود. با این حال، محبوبیت این کشور از ۲۲ به ۱۸ درصد کاهش یافته است. این در مورد انگلستان نیز صدق می‌کند. چهار درصد از افراد مایل به مهاجرت، انگلستان را مقصد دلخواه خود می‌دانند، در حالی که دوازده سال قبل این رقم ۷ درصد بود.

@dw_farsi
بعضی وقت‌ها هم دو درختون این طوری‌اند، همیشه که نباید مثل هم باشند. پیش میاد کاملا متفاوت باشند، ولی در کنار هم!

@sepehrdad_channel
دوچرخه‌های سربازان ژاپنی در تصرف سنگاپور در جنگ جهانی دوم.

یک لشکر دوچرخه‌سوار مسلح!

@sepehrdad_channel
سپهرداد
برای من عجیب‌ترین نقطه‌ی موزه‌ی ملی‌شان آن‌جا بود که استعمارگران‌شان را به وضوح ستایش کرده بودند. پرتره‌ی بزرگی از رافل و دیگر استعمارگران انگلیسی با شکوه هر چه تمام‌تر بر دیوارهای موزه آویخته شده بود. بعید می‌دانم هیچ کشور دیگری همچون سنگاپور از استعمار خاطره‌ی…
با خودم قرار گذاشته‌ام هر کشوری که رفتم حتما بروم موزه‌ی ملی‌اش را ببینم. موزه‌های ملی وجه نمادین بالایی دارند. می‌توانی بفهمی که چه چیزهایی برای آن کشور مهم است و چه چیزهایی مهم نیست. می‌توانی بفهمی که لحظات غرورآمیز تاریخ‌شان کجاها بوده. موزه‌ها یک جور حکم داستان کوتاه را دارند. توی داستان کوتاه نویسنده‌ها تلاش می‌کنند تا عظیم‌ترین و وسیع‌ترین احساسات و وقایع را در دل چند واقعه‌ی ساده و منتخب قرار بدهند. موزه‌ها هم همین حکم را دارند.
موزه‌های سنگاپور گران‌اند. موزه‌ی ملی ۲۰ دلار است. یک درسی این‌جا ارائه می‌شود به نام اخلاق حکمرانی. خیلی درس جذابی است. جزء درس‌های انتخابی است. من بر نداشتمش. یک درس دیگر را برداشتم. کاشف این درس را دارد. بهم گفت قرار است ما را ببرند موزه‌ی ملی. کلا درس‌های انتخابی که محاسباتی نیستند یک جلسه بازدید از موزه دارند. برای درس قرن بیست و یکم، امنیت و چالش‌های جهانی هم ما را برداشتند بردند موزه‌ی وزارت دفاع سنگاپور. بعدا در مورد این موزه می‌نویسم. گفتم من را هم ببرید. پروفسور جیمی موافقت کرد و این جوری شد که من توانستم موزه‌ی ملی سنگاپور را مجانی بازدید کنم.
قبلا موزه‌ی ملی مالزی را بازدید کرده بودم. یک ساختمان بزرگ بود که چهار بخش اصلی داشت. ۱. تاریخ باستان مالزی ۲. تاریخ پیش و پس از اسلام در مالزی ۳. تاریخ استعمار پرتغالی‌ها و هلندی‌ها و انگلیسی‌ها و ژاپنی‌ها در مالزی ۴. استقلال و مالزی مدرن.
نقطه‌ی تاکید مالزی توی موزه‌ی ملی‌اش آن‌جایی بود که شیخ عبدالعزیز به عنوان یک تاجر آمده بود به مالزی و بعد از آن یکهو مالزی مسلمان شده بود. نقطه‌ی تاکید بعدی هم روز استقلال‌شان بود. توی معماری و چیدمان موزه به وضوح تاکید بر این دو وجه را می‌دیدی.
موزه‌ی ملی سنگاپور اما متفاوت بود. با این‌که تاریخ پیش از جدایی سنگاپور از مالزی با این کشور بسیار اشتراک دارد ولی به هیچ وجه روایت موزه‌ی ملی سنگاپور شبیه موزه‌ی ملی مالزی نبود. برای من عجیب‌ترین نقطه‌ی موزه‌ی ملی‌شان آن‌جا بود که استعمارگران‌شان را به وضوح ستایش کرده بودند. پرتره‌ی بزرگی از رافل و دیگر استعمارگران انگلیسی با شکوه هر چه تمام‌تر بر دیوارهای موزه آویخته شده بود. بعید می‌دانم هیچ کشور دیگری همچون سنگاپور از استعمار خاطره‌ی خوش داشته باشد. یک دلیلش شاید شخصیت آقای رافل و دیگر استعمارگران بوده که سنگاپور را دوست داشته‌اند. یک دلیل دیگر هم شاید این باشد که سنگاپور به خودی خود هیچ منبعی نداشته و حضور استعمارگران باعث آبادی‌اش شده اصلا.
نقطه‌ی برجسته‌ی دیگر موزه تاکید بر تجاوز ژاپن بود. انگلیسی‌ها و ژاپنی‌ها هر دو استعمارگران سنگاپور بودند. اما به وضوح موزه‌ی ملی سنگاپور داشت می‌گفت که ژاپن متجاوز بوده. حتی مالزی هم این قدر تاکید نداشت. جفت موزه‌ها دوچرخه‌هایی را که لشکر ژاپن با آن درسرزمین‌شان تردد می‌کردند در موزه قرار داده بودند. مالزی فقط یک تصویر و یک دوچرخه گذاشته بود. سنگاپور ده‌ها دوچرخه و تصویر بزرگ و تانک گذاشته بود.
آقای لی کوآن یو و نقشش در پیشرفت سنگاپور هم خب طبیعتا در موزه‌ی ملی سنگاپور بازتاب عظیمی داشت.
برای من نکته‌ی عجیب دیگر موزه‌ی ملی سنگاپور این بود که بر آموزش تاکید نداشتند. در حالی‌که به نظر من فوت کوزه‌گری پیشرفت سنگاپور همین تاکید بر آموزش کودکان و تربیت نسل‌های بعدی برای جهان فردا بوده و هست. فوتی که انگار از قصد پنهانش کرده بودند.
یاد موزه‌ی ملی ایران هم افتادم که آن هم خیلی نمادین است. از نمادها این است که موزه‌ی ملی ایران دو ساختمان جداگانه‌ی پیش از اسلام و بعد از اسلام دارد. به خوبی هویت دوگانه و شاید حتی متناقض ایرانی‌ها را می‌توانی بفهمی. نکته‌ی نمادین‌تر این است که بخش پس از اسلام بعد از انقلاب اسلامی افتتاح شد و سال‌ها هم این ساختمان تعطیل بود (آخرین باری که من رفتم فقط بازدید از بخش ایران باستان ممکن بود). نمادین نیست؟

(موزهٔ ملی ایران مجموعه‌ای از گنجینهٔ آثار تاریخی و پیش از تاریخی ایران در شهر تهران قرار دارد. این موزه شامل دو ساختمان مجزا به نام‌های موزهٔ ایران باستان مربوط به آثار دوران پارینه سنگی قدیم تا دوره پیش از اسلام با تاریخ گشایش ۱۳۱۶ و موزهٔ دوران اسلامی مربوط به آثار باستان‌شناسی و هنر دوران اسلامی ایران با تاریخ گشایش ۱۳۷۵ است.)

قلم‌انداز این‌ها را نوشتم. بماند تا بعدها که مفصل‌شان کنم.

@sepehrdad_channel
برای من عجیب‌ترین نقطه‌ی موزه‌ی ملی‌شان آن‌جا بود که استعمارگران‌شان را به وضوح ستایش کرده بودند. پرتره‌ی بزرگی از رافل و دیگر استعمارگران انگلیسی با شکوه هر چه تمام‌تر بر دیوارهای موزه آویخته شده بود. بعید می‌دانم هیچ کشور دیگری همچون سنگاپور از استعمار خاطره‌ی خوش داشته باشد.

@sepehrdad_channel
when_the_world_came_to_southeast_asia_malacca_and_the_global_economy.pdf
2.9 MB
یک مقاله‌ی کوتاه و خوب و جامع در مورد شهر مالاکا.

#مالاکا
@sepehrdad_channel
سپهرداد
راننده اتوبوس‌های مالزیایی با این آهنگ‌ها خودشان را در شب تار در رگ جاده‌ها جاری می‌کنند… #مالاکا #مالزی #جاده @sepehrdad_channel
برای این‌که فهمم از تنگه‌ی مالاکا بیشتر شود یک دوروزه پا شدم رفتم مالاکا.
اسم گروه سفر با همسفرها را هم گذاشتیم Melaka Dilemma. این اصطلاح اشاره دارد به وابستگی چین به تنگه‌ی مالاکا. از یک طرف نقطه‌ی قوتش است ۸۰درصدصادرات چین از این تنگه‌ی باریک می‌گذرد و از طرف دیگر بزرگ‌ترین نقطه‌ی ضعفش است. چون تمام نفت و مواد اولیه‌ی مورد نیازش از این تنگه می‌گذرند. اگر آمریکا و هم‌پیمان‌های منطقه‌ای بخواهند می‌توانند از طریق همین تنگه گلویش را بفشارند.
کوآلالامپور را یک ماه پیش گشته بودم. مالاکا خیلی متفاوت است. یک شهر تاریخی با یک عالمه موزه و کلی داستان از استعمار پرتغالی‌ها و هلندی‌ها و انگلیسی‌ها در شبه‌جزیره‌ی مالزی. شهری که روزگاری نگین تنگه‌ی مالاکا بود و راه ابریشم دریایی از این شهر می‌گذشت. روزگاری نقشی را که امروزه‌روز سنگاپور در جهان بازی می‌کند، مالاکا بر عهده داشت. البته که مالاکای امروزی چسبیده فقط به توریسم و لنگرگاه هیچ کشتی اقیانوس‌پیمایی نیست و فقط عبور و مرور کشتی‌ها را از دور تماشا می‌کند و حتی تاریخش را هم فقط برای جذب توریست آرایش می‌کند...

#مالاکا #مالزی

@sepehrdad_channel
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegram Center
Telegram Center
Channel