🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹#داستانک دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید كه هیچ
زندگی نكرده است.
😥تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، خط نخورده باقی بود.
🤭پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت
🏃♂️ تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد.
داد زد و بد و بیراه گفت
😡جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد.
آسمان و زمین را به هم ریخت. خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته و انسان پیچید، خدا سكوت كرد.
كفر گفت و سجاده دور انداخت،. خدا سكوت كرد.
دلش گرفت و گریست و به سجده افتاد.، خدا سكوتش را شكست
😊 و گفت: عزیزم، اما یك روز دیگر هم رفت. تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دست دادی. تنها یك روز دیگر باقی است. بیا و لااقل این یك روز را
زندگی كن.
☺️لابه لای هق هقش گفت: اما با یك روز چه كار می توان كرد؟
😒خدا گفت: آن كس كه لذت یك روز زیستن را تجربه كند، گویی هزار سال زیسته است و آن كه امروزش را در نمی یابد هزار سال هم به كارش نمی آید. آنگاه سهم یك روز
زندگی را در دستانش ریخت و گفت: حالا برو و
زندگی كن.
😌او مات و مبهوت به
زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می درخشید.
😶اما می ترسید حركت كند...
می ترسید راه برود...
می ترسید
زندگی از لا به لای انگشتانش بریزد...قدری ایستاد...
بعد با خودش گفت: وقتی فردایی ندارم، نگه داشتن این
زندگی چه فایده ای دارد؟
🤔 بگذار این مشت
زندگی را مصرف كنم.
🙃آن وقت شروع به دویدن كرد.
🏃♂️زندگی را به سر و رویش پاشید.
🤪زندگی را نوشید و
زندگی را بویید.
😎چنان به وجد آمد كه دید می تواند تا ته دنیا بدود، می تواند بال بزند، می تواند پا روی خورشید بگذارد. می تواند ...
😅او در آن یك روز آسمانخراشی بنا نكرد،
🏢زمینی را مالك نشد،
🌃مقامی را به دست نیاورد،
🤴اما در همان یك روز دست بر پوست درختی كشید،
🌴روی چمن خوابید،
🍃كفشدوزدكی را تماشا كرد،
🐞سرش را بالا گرفت و ابرها را دید
🌥و به آنهایی كه او را نمی شناختند سلام كرد
👋و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد
🙏. او در همان یك روز آشتی كرد
☺️و خندید
😂 و سبك شد.
😌لذت برد
🤣و سرشار شد و بخشید.
😄عاشق شد
😍و عبور كرد و تمام شد.
🙂او در همان یك روز
زندگی كرد
😋، اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند:
امروز او درگذشت. كسی كه هزار سال زیسته بود.
#زندگی_کنیم#حتما_بخوانید @sefid_pooshan