نه ظلمتِ یکدست،
نه آفتابِ فاش،
شبی بزرگ
و روشنایی کوچکی!
نه خاموشیِ پیوسته،
نه سخن بسیار،
کلامی کوچک
تراویده از سکوتِ بزرگی!
نغمهٔ نازکِ پرندهای
به آتش میکشد
غربتِ وسیعِ شب را
همچنان که لبخندِ شقایقی تنها
خالیِ هراسناکِ دشت را
شعلهٔ خُردی
کلام کوچکِ شفافی
نغمهٔ نازکِ پرندهای
لبخندِ تُردِ شقایقی!
و تنها اندکی از تو
کافی است
صدّیق.
.