View in Telegram
کیمیای سپاسگزاری سعدی می‌گفت عمری که در فراق سپری می‌شود را نباید به حساب عمر گذاشت. بعد از گذشتِ فراق، عمر دیگری لازم است. عمر دیگری برای زیستن: عمری دگر بباید بعد از فراقْ ما را کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری حافظ هم در موافقت با این معنا گفته است: بی‌ عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر از سویی اما، به ما گفته‌اند در فراق هم ذوقی دیگر نهفته است و چهرهٔ دیگری از عشق. امکانی که نصیب چشم‌های باطن‌نگر و ژرف‌بین می‌شود. حافظ می‌گفت عمر خود را در شکایت از هجران و حرمان سپری نکن. در حرمان و هجران، سیما و کیفیت دیگری از عشق و وصل، نهفته است؛ اگر دریابی، اگر بتوانی دریابی: حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجرْ وصل باشد و در ظلمت است نور و مولانا می‌گفت: در بلا هم می‌چشَم لذات او ماتِ اویم، ماتِ اویم، ماتِ او (مثنوی، ۲: ۲۶۵۵) چگونه به این حال فرخنده می‌توان رسید؟ به آنجا که در ظلمت، گل‌های نور بچینیم و در فراق، لذت عشق بچشیم؟ شاید راز آن را در «شکرگزاری» باید جُست: «از تو سپاسگزارم ژیسلن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، با از دست دادن تو همه چیز را از دست داده‌ام و برای این حرمان از تو سپاسگزارم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.»(فراتر از بودن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ‌‌‌کریستیان بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، ترجمه مهوش قویمی و سمیرا صادقیان، صفحه ۱۳) سپاسگزاری، حتی از آنچه حرمان و هجران است، چشم ما را به کیفیتی ناب خواهد گشود. به سطح دیگری از واقعیت که گرچه دردناک، اما روشن است. شفاست و کیمیا: سپاسگزارم، از تو سپاسگزارم. چرا که ایمان دارم ارادهٔ تو نیکی است. سپاسگزارم، حتی وقتی مرا تنها وانهادی. چرا که ایمان دارم تو، هنوز و همیشه، سرچشمهٔ نور، معنا و عشقی. سپاسگزاری پیوند عمیقی با ایمان دارد. ایمان من به تو، به ارادهٔ نیک تو که بنیاد عالَم است سپاسگزاری‌ام را معنادار می‌کند. همان که مایستر اکهارت از آن پرده برداشت: If the only prayer you ever say in your entire life is thank you, it will be enough. «کافی است اگر تنها دعایی که در تمام عمر بر زبان می‌‌آوری این باشد: “از تو سپاسگزارم”.» @sedigh_63
Telegram Center
Telegram Center
Channel