View in Telegram
دامنی برای گریستن نه عشق، نه آرزو، نه امّید دیگر چه بهانه زیستن را؟ کو دامنِ مهربانت ای مرگ؟ تا سر بنهم گریستن را سایه 🔺سایه این شعر را تلخ‌ترین شعر خود می‌دانست و راضی به چاپ آن نبود. با اینکه اشعار چاپ‌نشده‌اش (ازجمله هجویات و هزلیاتی که کسی باور نمی‌کند از سایه باشد) را بارها برای بنده خوانده بود این شعر را هرگز از زبانش نشنیدم. دوست عزیزم دکتر میلاد عظیمی این شعر را در کتاب مستطاب پیر پرنیان‌اندیش (ص ۱۲۴۱) چاپ کرده است. در آن کتاب سایه دربارۀ دلیل راضی نبودنش به انتشار این شعر گفته است: «حق ندارم انقدر تلخ حرف بزنم». نمی‌دانم کار عظیمی خوب بوده یا نه؛ ولی از او بابت انتشار این شعر تشکر می‌کنم؛ زیرا بارها خواندن همین دو بیت تلخ به جای آنکه مرا ناامید کند، آرام کرده است. فکر می‌کنم اگر سایه واقعاً راضی به چاپ این شعر نبود آن را برای عظیمی نمی‌خواند. او فقط دوست نداشت در دفتر اشعار رسمی‌اش شعری به این تلخی وجود داشته باشد. سایه می‌خواست همواره پیام‌آور امید باشد و از یأس دم نزند. با این حال شعرهای نومیدانه هم در اشعار منتشرشده و رسمی‌اش پیدا می‌شود. این هم روی آنها! @sayeoMusighi
Telegram Center
Telegram Center
Channel