🧓 خانه سالمندان؛ جایی که اسمش با قضاوتهای تند و تلخ، با اطمینان از بیمهری فرزندان، با احساس آزارنده ترکشدگی همراه است. جامعه ایرانی اغلب به فرزندان و خانوادههایی که عضو کهنسال خود را به خانه سالمندان میسپارند روی خوش نشان نمیدهد و آنها را ای بسا قدرناشناس و بیعاطفه فرض میکند.
👴 روی دیگر سکه اما این است که فرد کهنسالی که اغلب از بیماری هم رنج میبرد به مراقبت و پرستاری تماموقت نیاز دارد. نیازی که بر اساس آن نهادی مثل خانه سالمندان تأسیس شده است.
درباره چرا و چگونهاش در تابو، همراه با رضا کاظمزاده روانشناس در بلژیک، و دکتر نهضت فرنودی روانشناس در کالیفرنیا، بحث میکنیم. ادامه
👵 دست، نه! دسته های تابوت اند روزی این دست ها جوان بودند نازک و نرم و مهربان بودند مانده امروز از آن همه پاکی زان همه چیرگی و چالاکی پوستی تیره و چروکیده استخوانی تکیده، پوسیده شده نشخوارِ یادها، کارم خویش را این چنین می آزارم گاه زین پیر مانده در زندان یاد کی می کنند فرزندان گاهی از من سراغ می گیرند لیک اما ز دیدنم سیرند سرد و نامهربان و ناهنجار رفع تکلیف می کنند انگار چه کنم درد من نمی دانند خواهش جان من نمی خوانند ...