یک روز از بهشت پی دکتر آمدند
تا برای
#آخوندی که مرغ در گلویش گیر کرده بود ببرند
@sardaremanآخوند به خودش افتاده و هیجده تا مرغ خورده بود
اگر دکتر نرسیده بود یقینا بیچاره دوباره مُرده بود
دکتر وقتی که به بالین مریض رسید
از هیبت گردن کلفت
#آخوند رم کرده و ترسید
یک انبر پابخاری برداشت و توی حلقش کرد
#آخونده را راحت از منت خلقش کرد
دانه دانه لنگ مرغها را گرفت، کشید بیرون
از حلق
#آخوند بیرون می ریخت
#پلق پلق خون
هنوز دستش از اینکار فارغ نشده بود
که یک گردن کلفت دیگری صدایش نمود
دخیلتم آقای دکتر به حال مایم برس
که شش ماه آزگار است سینه ام میکند خِس خِس
دکتر چون این وضعیت را دید
وحشت کرده هواپیما طلبید
#حوری های خوشگل و
#غلمانروی دست و پایش ریخته و گفتند الامان
الهی ما بریم تصدق شکل ماهتون
ما را کفن کردی همین جا پیش ما بمون
@sardareman#قضیه_زمهریر_و_دوزخ#صادق_هدایت#خرافات