پاسخ این پرسش را رودلف گلیکه ایرانشناس بزرگ سوئیسی و مترجم بسیاری از آثار ادبی معاصر ایران در مقالهای میدهد. او مینویسد این رنج سفر اروپاییانی چون شوارتسنباخ، آرتور رمبو و لاورنس تنها عشق و علاقه به مقصد سفر نیست، بلکه نفس سفر و در راه بودن و تلاش برای یافتن وطنی دیگر و میهنی جاودانه برای آنان جذاب است. اما چرا ایران؟ چرا این سرزمین دور دست را برای سفر بر میگزینند؟ بی شک دلیل این امر بکر بودن این سرزمین و فاصله آن با دنیای غرب در گذشته است. افزون بر منظرههای شگرف طبیعی، زندگی مردم با باورهای دینی و وجود خداوند احد و واحد و تقدیر است که سبب میشود مردم مشرقزمین مرگ را چون مرحلهای از کمال و رشد انسانی بدانند. در حالی که برای مردم خسته و گریزان از پوچی اروپا این نزدیکترین مرحله زندگی خود پیوسته پر رمز و راز و ابهامآمیز بوده است. داستان «مرگ در ایران شاید از این دیدگاه واگویه تنهایی انسان مدرن اروپایی باشد در اوج نهیلیسم.»
سعید فیروزآبادی آفجری، مهر ۱۴۰۰