✳️ انسانِ اجتماعی از نظر ویلدورانت
انسان از روی کمال میل
و رضای خاطر، یک حیوان سیاسی نیست. انجمن کردن انسان با نظایر خود، بیش از آنکه نتیجه میل
و رغبت وی باشد، برخاسته از عادت
و غریزهٔ تقلید
و فشار اوضاع
و احوال است.
وی آن اندازه که از تنهایی میترسد، به اجتماع رغبت ندارد؛ از آن جهت با دیگران کنار میآید که تنهایی برای او خطر دارد
و بسیاری از کارهاست که چون چند نفر باهم شوند، بهتر صورت میپذیرد؛ ولی از صمیم قلب، موجودی است گوشهگیر
و انزواطلب که شجاعانه خود را در برابر جهان آماده نگهمیدارد.
اگر انسان متوسطالحال میتوانست به میل طبیعی خود رفتار کند، هرگز حکومتی در جهان بر سرکار نمیآمد. هماکنون نیز انسان با حکومت مخالف است
و آن را چون یوغی گران بر گردن خود میپندارد؛ مالیات را با مرگ یکی تصور میکند.
اگر پیوسته خواستار قوانین تازه است، از آن جهت است که این قوانین را برای همسایه لازم میشمارد
و اگر او را به حال خود گذارند، هرج
و مرج طلبی است که خود از آن خبر ندارد
و گمان میکند که قوانین از لحاظ شخص او چیزهای کاملاً زائدی است.
#ویل_دورانت#تاریخ_تمدن جلد اول، صفحه ۲۸
#آب_و_آتش