سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻

#قوم_کلهر
Канал
Логотип телеграм канала سلام بر زرنه Zarneh 🌐🔻
@salam_bar_zarnehПродвигать
10,74 тыс.
подписчиков
17,8 тыс.
фото
12,5 тыс.
видео
12,1 тыс.
ссылок
🕹 #کانال_سلام_بر_زرنه ♥قدیمی ترین و جامع ترین کانال شهرستان #ایوانغرب 🚫 تاریخ تاسیس:۱۳۹۴/۱۰/۲۲ ❌ ارتباط با ما / تبلیغات ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh_z ❌ #شرایط_تبلیغات در کانال : ⧩⧩⧩ @salam_bar_zarneh0
#واژه_کلهری
#قوم_کلهر
#زبان_پهلوی_کلهری


بَرج← اخذ پولی یا مالی که بدون رضایت بر کسی تحمیل شود، باج، ستم؛

بِرجه← درخشش، پاکی و درخشندگی،
≈ (بریجه‌باج)/(برژه)؛

ورشه← روشنایی، فروغ، درخشش؛

تورانن← رنجاندن؛

تیورانن← تاراندن، فراری دادن.


🌎
🔺`•) ➧@salam_bar_zarneh
#زبان_پهلوی_کلهری
#ایل_کلهر
#قوم_کلهر


رچلک درآورتن: از بیخ‌و‌بن بر‌کندن چیزی، و نیز کنایه از به‌ خاک سیاه نشاندن است.
(رچلک: ریشه، بن، اجداد)

ریه‌خوزین: به آبِ روشن و خنک چشمه‌ای که بر روی ریگ‌ها و سنگ‌ها جاری‌ست، می‌گویند.
برای وصف بعضی میوه‌ها مانند هندوانه‌ی شیرین نیز اطلاق می‌شود؛

رز‌ گرتنه لی (رز له لی گرتن): به‌صورت چند‌نفری و دسته‌جمعی، به کسی یورش بردن و او را کتک زدن؛

چپله‌ریژان: کف زدن دسته‌جمعی؛

دس‌ریژ: تیراندازی دسته‌جمعی و همزمان.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
Khor Ava (Ghoroob)-(IRMP3.IR)
Shahram Nazeri
#موسیقی_کلهری
#شاهنامه_ایرانیان
#شاهنامه_کلهری
#قوم_کلهر


📜 خورآوا (غروب خورشید)
🎙️ استاد شهرام ناظری
🎵علیرضا فیض‌ بشی‌پور



🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#واژه_کلهری
#زبان_کلهری
#قوم_کلهر


وِرِّگ:
بهانه‌گیری کودکان همراه با گریه، بهانه‌گیری؛
پَلْپْ» نیز تقریباً به‌ همین معنی داریم.)

ورِّگین:
کودکی که بهانه‌جوست و دائم گریه می‌کند.
پلپ‌گر» نیز تقریباً به‌ معنی «ورِّگین» داریم.)


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#زبان_پهلوی_کلهری
#زبانزد_کلهری
#قوم_کلهر



رچلک درآورتن: از بیخ‌و‌بن بر‌کندن چیزی، و نیز کنایه از به‌ خاک سیاه نشاندن است.
(رچلک: ریشه، بن، اجداد)

ریه‌خوزین: به آبِ روشن و خنک چشمه‌ای که بر روی ریگ‌ها و سنگ‌ها جاری‌ست، می‌گویند.
برای وصف بعضی میوه‌ها مانند هندوانه‌ی شیرین نیز اطلاق می‌شود؛

رز‌ گرتنه لی: به‌صورت چند‌نفری به کسی یورش بردن و او را کتک زدن؛

چپله‌ریژان: کف زدن دسته‌جمعی؛

دس‌ریژ: تیراندازی دسته‌جمعی و همزمان.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#واژه_کلهری
#قوم_کلهر
#زبان_پهلوی_کلهری




بَرج← اخذ پولی یا مالی که بدون رضایت بر کسی تحمیل شود، باج، ستم؛

بِرجه← درخشش، پاکی و درخشندگی،
≈ (بریجه‌باج)/(برژه)؛

ورشه← روشنایی، فروغ، درخشش؛

تورانن← رنجاندن؛

تیورانن← تاراندن، فراری دادن.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#زبان_پهلوی_کلهری
#زبانزد_کلهری
#قوم_کلهر


زبانزد (ضرب‌المثل) پُرمعنای کلهری


هر چی کمده ورک هه پالدیوی

وَرَک را به ریسمان و سینه‌بند اسب گفته‌اند. این بخش از زین و یراق اسب از بهترین مواد درست می‌شده است، و شامل زیباترین قسمت پوشش اسب بوده‌ است.
پالدیو همان پالدم و طناب زیر دم اسب است و به دلیل اینکه در معرض فضولات اسب قرار داشته است، شامل بدترین قسمت از پوشش اسب بوده است.

این زبانزد را به کسانی می‌گویند که نزدیکانشان یا دوستانشان تلاش زیادی برای اعتبار و سربلندی آن‌ها دارند، اما خودشان بر خواری و زبونی و دون‌پایگی اصرار دارند.

🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
ابراهیمی فرهنگستان کلهری
@KALHORESTAN
#شعر_کلهری
#زبان_پهلوی_کلهری
#قوم_کلهر


- قلاگه‌ی گیه‌لان
شعر و خوانش: آقای بهروز ابراهیمی


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#واژه_کلهری
#زبان_پهلوی_کلهری
#قوم_کلهر


چاو (čāw)؛ شایعه.

تیق (tīq)؛ فرد، تک، مقابل زوج.

تاق (tāq)؛ جفت، مقابل تک و فرد.

تَلَکه (tałaka)؛ کلاه‌برداری، فریفتن و گول ‌زدن کسی برای تملک پول یا سرمایه‌اش.

تیزِتَلَکه (tīzetałaka)؛
¹) سَمَبل‌کاری،
²) مزاح و تمسخر.

بِژ (bež)؛
¹) نوعی رنگ،
²) سُنبُل و خارِ خوشه‌ی گندم و غلات.

🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
Audio
#موسیقی_کلهری
#قوم_کلهر


- دیوتیل چیِینه مدرسه
- یدالله رحمانی

🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#زبان_پهلوی_کلهری
#قوم_کلهر


برخی از مقیاس‌های اندازه‌گیری در زبان کلهر



«دان» dān: واحد شمارش اشیاءِ ریز و دانه‌ای، و قابل شمارش، مانندِ تسبیح و دانه و... . «دان‌دان» به‌معنای دانه‌دانه است.

«هَپ/حپ» hap: واحد شمارش قُرص، قند و مانند آن. (احتمالاً مأخوذ از «حَب» عربی-فارسی و مرتبط با «حبوبات» است)؛

«مِشت» mēšt: مُشت؛

«گله» gela: واحد شمارش برای انسان، حیوان، درخت و مانند آن،
(«گله‌وه‌گله» یعنی تک‌به‌تک، تن‌به‌تن)؛

«گورزه» gwerza: واحد شمارش دسته‌‌ی نَیْ است؛ مثال: دِ گورزه نی (= دو دسته نی)؛

«کوت» kwet: قسمتی از هر چیزی،
(دِکوت dekwet به‌معنای نصف هر چیزی‌ است)؛

«خروار» xarwār: واحد شمارش زمین، برابر با بیست هزار‌ مترِ مربع زمین‌ است. و همچنین سیصد کیلوگرم، یک‌ خروار است. در اینجا خروار همْ شاملِ مساحت زمین می‌شود، همْ مقیاسی برای وزنِ محصولات کشاورزی و... ؛

«لان» lān: برای تعداد مشخصی تخم‌مرغِ کرچِ ماکیان به‌کار می‌برند؛ مثال: دو لان مامر نایمەسەو (= دو مرغ کرچ، با تخم‌های زیر آن)؛

«گول» gwel: واحد شمارش خوشۀ گندم است؛

«چه‌رده» čarda: قسمتِ کوچکی از زمین کشاورزی، کمتر از سه‌ هزار متر؛

«چپال» čapāł: قسمتی از نان، یا پارچه‌ای به‌اندازه‌ی کفِ یک دست؛

«گز» gaz: حدود نیم‌ متر؛

«قولانج» qwelānj: فاصله‌ای میان انگشتِ اشاره تا انگشتِ شست؛

«چه‌پ» čap: دسته‌ای گیاه، یا گل، و مانند آن که بتوان آن‌را در یک‌ دست نگه داشت؛

«بافه» bāfa: دسته‌ای از گیاه و علف یا غلات،
(«باخه» نیز در کلهری وجود دارد(؟))؛

«کریس» krīs: دسته‌های نخود یا عدس چیده‌شده برای خشک شدن و خرمن‌کوبی به شکل دایره؛

«گردله» gerdala: زمینی دایره‌ای و معمولاً کم‌مساحت؛

«بِرّ» beř: به‌ تعدادی از انسان‌ها، یا شکار و آهو در کنار هم می‌گویند. ( نیز «برکه»)؛

«دسه» dasa: یک دسته از هر چیزی؛

«گام» gām: فاصلۀ بین دو‌ پا، به‌اندازۀ یک متر، یک گام؛

«هاوش» hāwš: دسته‌ای علف یا هر چیزی به‌اندازۀ میان هر دو‌ دست و آغوش.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#شعر_عامیانه_کلهری
#زبان_کلهری_پهلوی_نو
#قوم_کلهر_کرد


پل‌پلِ داریل، بی‌وا، بی‌واران
سونگزو بون وه بانِ سنگ مزاران
▫️
بَـو تا بنیشیم، له ساکی داران
دردد له گیانم، نازار شاران
▫️
دلم دیود کیدنْ چیوْ، اَورِ وهاران
چیو تیریکی اَور، له سر نساران
▫️
دِ دیده دیری، چیو دیده‌ی ماران
چیو کَوکِ کیوه، و ریو نساران

🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#واژه_کلهری
#زبان_کلهری


▫️ژیوه لرزش سطح پوست و‌ ماهیچه‌ها. (سزرگه به چنین حالتی بر اثر سرما می‌‌گویند)
▫️ژیرگیوه بالش، متکا؛ (تحت‌اللفظی یعنی زیر گوش)
▫️مژین مکیدن.
کَژل گوسفندی که سر و گوش آن سفید رنگ و یا رنگ روشنی داشته باشد.
▫️ژَنین ساز زدن، بهم زدن و آمیختن مایعات.
▫️ژیَه‌ل تلخ، نوعی گیاه.
▫️ژیوِِژاو درد بریده‌بریده، جنب جوش.
▫️ژیردالان راه‌رو زیرزمینی.
▫️ژیردوزقه‌ دهلیز زیر آب‌ریز و چرخ در آسیاب‌های قدیمی.
◽️▫️( #قوم_کلهر #زبان_کلهری )▫️◽️
▫️ژنفتن شنیدن.
▫️وِژه/ویِژه وجب.
▫️دووژ شیار، ترَک.
▫️پِژمه عطسه.
▫️قژمری شوخی‌کردن، مسخره کردن، طنازی.
▫️قَرژیه‌لگ خرزهره.
▫️گنَژه دستمالی، گندیده
▫️آژ دوخت.
▫️بِژ مژه گیاه، سنبل غلات.
▫️بژانگ مُژه.
▫️پِژِن نواری بافته‌شده از پشم که چند متر درازا و چهار‌ تا پنج سانتیمتر پهنا دارد. این نوار را در رسوم کلهری مانند باندپیچی، بر دورِ پاها تا زیرِ بغل نوزاد به صورت نوازپیچ می‌پیچیده‌اند.
◽️▫️( #قوم_کلهر #زبان_کلهری )▫️◽️
▫️تَژگه درون اجاق آتش، آتشدان.
▫️تیره‌ژیله تگرگ ریز.
▫️دَژ‌پسه‌ن بهانه‌گیر، سختگیر، مشکل پسند.
▫️دَژ‌خوراک بد‌غذا، سخت‌پسند در خوردن غذا، دامی که خوب علف نخورد.
▫️دَژآو کسی که از خوردن هر آبی پرهیز می‌کند، فاصله‌افتادن در خوردن غذا در یک وعده.
▫️دِژمنایتی کینه‌توزی، دشمنی.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#واژه‌_کلهری
#زبان_کلهری_پهلوی_نو
#قوم_کلهر



گُهَرد (gohard): ارج‌دار، مهم، معتبر.

شونه‌کو (šūnakū): کسانی که از خاندان و تباری به‌جای مانده باشند، بازماندگان یک خاندان، تخمه و ترکه.

گئ (gay): نوبت، مرحله، بار، دفعه.

جار (jār): دفعه و نوبت، مرحله،
همچنین «کش» (← اِی‌کش).

شول (šūł): کیسه بزرگ کاه و غلات.

گیان (giyān): جان، روح انسانی، نفس.

گیانه‌سر (giyāna'sar): پیش‌از هنگام مرگ چشم‌باز کردن و تسلیم مرگ‌ نشدن.

شان‌‌وا‌‌دان šān.wā.dān: احتضار مرگ، آخرین نفس‌ها هنگام مرگ که تند و بی‌وقفه است.

گیانه‌سیور (giyāna'süar): تلاش‌ فراوان برای فهمیدن خبری ناراحت‌کننده.

شوفار (šūfār): سخن‌چین، نمام.

گیچل (gīčał): دردِسر، مشکل.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#قوم_کلهر
#زبان_پهلوی_کلهری
#زبانهای_ایرانی
#واژه‌_کلهری
✢کلهرستان✢



▫️آجَت: ظروف آشپزخانه؛
(آجت گران بیوه= ظرف گران شده‌است.)
(همچنین «قوشقانه»: بایه، خزیان، دیک، تیان، آوخوری و...)

▫️بِرسِم: ترسیدن زیاد، وحشت؛
-(لی کرونا له‌ناوه، بِرسمِمه دی بچمه خیاوان= در این وضعیت واگیری کرونا، وحشت می‌کنم به خیابان بروم.)
-(فلانی له شوه‌کیوه برسم کید= فلانی از کوه رفتن در شب وحشت می‌کند.)،
*(شوه‌کیوه: به کوه رفتن در شب می‌گویند.).
*برسم کردن شدیدتر از رخ چیین است.

▫️آرو: کام، سقف دهان؛
-(آرووِم توقاوله / تیقاوله دایٔه: سقفِ دهانم تاول / آفْت زده‌است.)
*(احتمالاً واژۀ کلهری «آرو» با «آرواره» در فارسی هم‌ریشه است.)

▫️پته‌سو: نوعی مرهم زخم که از پارچۀ سوخته‌شده تهیه می‌کرده‌اند؛
-(اوسا، پته‌سو ملهم زامیوه (زام بیوه): در گذشته، ‹پته‌سو› مرهم زخم بوده‌است.)

▫️تووق: نقش و گُل وسط فرش، قالی و مونج / موج و... .
(توقِ قالیگه رنگینه: نقش و گلِ میانِ قالی زیبا‌ست)،
-(توق گلونی، توق سروین، توق شیو.
*(شَیو= پیراهن)).



بیایید تلاش کنیم واژه‌های در حال فراموشی را بیشتر به‌کار ببریم.

🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#قوم_کلهر
#واژه_کلهری
#زبان_پهلوی_کلهری
#فرهنگستان_کلهری
✢کلهرستان✢




برنگ berŋ: نوعی بیماری، ترکیدن آپاندیس،
←«برنگ کرد»؛ آپاندیسش ترکید، مُرد.
در نوعی نفرین نیز به‌کار می‌رود: ←«برنگ بکه‌ي!».

سِپِل sepeł: طحال

برنگ دان berŋ-dān: پرتاب کردن، پرت کردن.
«برنگی ده!»؛ پرتابش کن!

فرّه دان feřa-dān: «فرَی ده»؛ پرتابش کن!


وشانن wašānen: پرت کردن، پرتاب کردن،


هل‌خسن hałxesen: انداختن، پرتاب کردن، پهن کردن.
نیز:← خسن / خستن


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#ایران
#اقوام_ایرانی
#قوم_کلهر

🔻تاریخ نام ایران و تدوام تاریخی این نام
بخش چهارم (پایانی)

🔸کانال #سلام_بر_زرنه


حکیم میسری که می‌گویند کُرد بوده، قبل از فردوسی در دوره حسنویان کلهر حدود ۳۷۰ قمری از ایران سخن می‌گوید.

حکیم میسری:

چو بر پیوستن‌اش دل برنهادم
فراوان رأی‌ها بر دل گشادم

که چون گویم‌اش من، تا دیر مانَد
[و] هر کس دانشِ او را بداند

بگویم تازی؟! ار نه، پارسی نغز
ز هر در من بگویم مایه و مغز

و پس گفتم زمین ماست ایران
که بیش از مردمانش پارسی‌دان

وگر تازی کنم، نیکو نباشد
که هر کس را از او نیرو نباشد.

دری گویمش تا هر کس بداند
و هر کس بر زبانش بر براند.


ابوحنیفه دینوری کلهر، از مراکز کردنشین برخاسته است. کسانی مانند اشپولر و روزنتال وی را نخستین مورخ ملی‌گرای ایران می‌دانند. دینوری بارها از ایران سخن گفته است.


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#ایران
#اقوام_ایرانی
#قوم_کلهر

🔻تاریخ نام ایران و تدوام تاریخی این نام
بخش سوم

🔸کانال #سلام_بر_زرنه

(بخش‌هایی از این نوشتار که مربوط به شواهد کهن متون فارسی به ترتیب آمده از پیکرۀ متون زبان فارسی از دکتر فرهاد قربان‌زاده است)

هفت سال به ایران‌شهر باد نیامد پس این روز شبانی پیش کسری آمد و مژده داد کی دوش چندانی باد آمدی کی موی بر پشت گوسفند بجنبید (شهمردان، روضةالمنجمین: ۴۵)

مانی از ایران بگریخت و سوی چین و ماچین برفت و آنجا تبعه یافت و دعوت آشکارا کرد (گردیزی، زین‌الاخبار: ۲۳)

صلاح یزدان‌پرستان ایران‌زمین در آن است که سخن مزدک بر کار گیرند تا نیک‌بختی دوجهانی بیابند (نظام‌الملک، سیرالملوک: ۲۵۹)

همه پادشاهان ایران و توران از نسل منوچهر بودند (ابن‌بلخی، فارسنامه: ۱۲)

گرفتند سرتاسر ایرانیان / نیامد به یک موی کس را زیان (اسدی، گرشاسب‌نامه: ۳۵۲)

هیچ ملک آبادان‌تر و تمام‌تر و خوش‌تر از ممالک ایران‌شهر نیست (مسالک و ممالک: ۵)

چون ایران‌شهر افراسیاب بگرفته بود و پارسیان را پادشاه نبود و بزرگان سوی زال رفتند و از او درخواستند تا به پادشاهی بنشیند (شهمردان، نزهت‌نامۀ علایی: ۳۲۰)

انوشروان کسری ... فخر همه ملوک ایران بود به عدل‌وداد ... و آبادان داشتن ولایت (غزالی، نصیحت‌الملوک: ۹۵)

به گرد آور سپاه از بوم ایران / از آذربایگان و ری و گیلان (فخر گرگانی، ویس و رامین: ۱۹۳)

▫️قرن ۶:
بهمن بفرمود که ... جای‌های نشست رستم را پست سازید تا همه جهانیان بدانند که من کین پدر خود اسفندیار را از رستم بخواستم. همچنان کردند و ملک ایران تمام بگرفت و داد و عدل گسترد (داراب‌نامۀ طرسوسی: ۱/۵)

سبب نسخت این کتاب و آوردن وی از هندوستان که سوی دیار پارس و ممالک ایران آوردند آن بود که حق ... الهام داد نوشروان‌بن قباد را و در دل او افگند تا نسختی بفرمود کردن کتاب کلیله و دمنه را و آوردن از هندوستان (محمد بخاری، داستان‌های بیدپای: ۳۹)

گویند که مرز تور و ایران / چون رستم پهلوان ندیده‌ست (دیوان خاقانی: ۶۹)

همه عالم تن‌اند و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل ـ چون‌که ایران دل زمین باشد / دل به از تن بود یقین باشد (نظامی، هفت‌پیکر: ۷۹)

افراسیاب دست ترکان گشاده کرد به خرابی ایران زمین (مجمل التواریخ و القصص: ۴۴)

هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک‌عهد در ایران و توران به‌جای می‌آرند (خیام، نوروزنامه: ۱۰)


در بسیاری از متون کلهری و شاهنامه‌های کلهری‌ـ‌گورانی و اشعار شاکه و خامنصور کلهر، تا اشعار الماس‌خان کندوله‌ای کلهر و غلامرضاخان ارکوازی کلهر، تا شاعران معاصر، بارها نام ایران ذکر شده‌است.

لوئی دوبو در 1841 میلادی می‌نویسد: ایرانیان کشوری را که ساکنش هستند ایران می‌نامند و این سبب نام‌گذاری که در عصر ساسانیان برای همه‌ی کشور از فرات تا خلیج‌فارس و جیحون و سند مورد استفاده بود امروزه معنای محدودتری دارد.(صفحه ۱۰ کتاب پرس/ایران، لویی دوبو)
دلاواله، ملکم، شاردن، سایکس و صدها مورخ و سفرنامه‌نویس به ایرانی اشاره دارند که از عراق تا تاجیکستان بوده‌است.

هگل نیز در عقل در تاریخ می‌گوید ایران نخستین کشور جهان است (نقل به مضمون)


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
#ایران
#اقوام_ایرانی
#قوم_کلهر


🔻تاریخ نام ایران و تدوام تاریخی این نام
🔸بخش دوم

کانال #سلام_بر_زرنه

(بخش‌هایی از این نوشتار که مربوط به شواهد کهن متون فارسی به ترتیب آمده از پیکرۀ متون زبان فارسی از دکتر فرهاد قربان‌زاده است)


فردوسی حکیم در اشاره به شمال ایران می‌گوید:
ز دریای گیلان چو ابر سیاه
دمادم به ساری رسید آن سپاه

ناحیه‌ی کوفه‌ی عراق سورستان ایران بوده‌است.
حمزه اصفهانی در تاریخ پیامبران و شاهان، در قرن چهارم، می‌گوید: اعراب مردم عراق را اکراد سورستان می‌نامند.
بلاذری مورخ صدر اسلام می‌گوید: کوفه شهری در سورستان ایران و ساسانیان است.

فردوسی می‌گوید:
بها داد منذر چو بود ارزشان
که در بیشه‌ی کوفه بد مرزشان.

شهر دیگر تیسفون در نزدیک بغداد پایتخت ایران بوده است. فردوسی به این بخش ایران نیز چنین اشاره می‌کند:
از آن جایگه شد سوی تیسفون
سر بخت بدخواه کرده نگون

و یا در اشاره به مدائن که مجموعه‌‌ای از چند شهر ایرانی در عراق کنونی بوده‌است چنین می‌گوید:
مداین پی افکند جای کیان
پراکند بسیار سود و زیان

یا اروند رود که نام ایرانی دجله است:
به اروندرود اندر آورد روی
چنان چون بود مرد دیهیم جوی
اگر پهلوانی ندانی زبان
به تازی تو اروند را دجله دان
دگر منزل آن شاه آزاد مرد
لب دجله و شهر بغداد کرد.

اروند رود که همان دجله بوده است، با حلوان / الون و هله‌ون مراکز قوم کلهر مرتبط است. در قوم کلهر ما ایلی به نام الوندی/ هلونی داشته‌ و داریم. این نام، نشان از قدمت کهن‌ ایلات کلهر دارد.


نام ایران از میان متون و اشعار مختلف در طول تاریخ پس از اسلام از قرن چهارم به بعد به ترتیب زمانی، با ذکر نام آن متن.
نام ایران در متن‌های کهن:

در شاهنامه (تصحیح جلال خالقی مطلق) حدود ۱۷۰۰ بار و در داراب‌نامۀ طرسوسی بیش از ۵۰۰ و در کوشنامۀ ایران‌شاه نزدیک به ۳۰۰ بار نام ایران دیده می‌شود.

▫️قرن ۴:
ایران‌شهر از رود آموی است تا رود مصر و این کشورهای دیگر پیرامون اویند و از این هفت‌کشور ایران‌شهر بزرگوارتر است به هر هنری (مقدمۀ قدیم شاهنامه: ۱۴۰)

از زمین عراق و ایران‌شهر به ایرج داد (تاریخ بلعمی: ۳۴۲)

و پس گفتم زمین ماست ایران / که بیش از مردمانش پارسی‌دان (دانشنامۀ میسری: ۶)

خود بخورد نوش و اولیاش همیدون / گوید هریک چو می بگیرد شادان ـ شادی بوجعفر احمدبن‌محمد / آن مه آزادگان و مفخر ایران (رودکی: ۱۰۱۲)

خداوند ما نوح فرخ‌نژاد / که بر شهر ایران بگسترد داد (ابوشکور بلخی، شاعران بی‌دیوان: ۹۹)

از این دو نیابت به ایرج رسید / مر او را پدر شهر ایران گزید (فردوسی، شاهنامه: ۱/۱۰۷)

افریدون ... پارۀ میانگین، که ایران‌شهر است، ایرج را داد (بیرونی، التفهیم: ۱۹۴)

افراسیاب ... شهر ایران بگرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختن‌ها همی‌کردند تا ایران‌شهر یله کرد و برفت به‌عجز باز به ترکستان شد (تاریخ سیستان: ۷)

▫️قرن ۵:
هیچ شه را در جهان آن زهره نیست / کو سخن راند ز ایران بر زبان (فرخی: ۲۶۲)

همیشه گفت همی پور رستم آن سهراب / چو سوی ایران آورد لشگر توران ـ که من پسر بوم و رستمم پدر باشد / دگر چه باشد دیهیم‌دار در کیهان (قطران: ۲۸۵)


🌎
🔺`•(] @salam_bar_zarneh[)
Ещё