شروعِ بیپایان
خوب نیست. نه. این هم نه. یک کاغد دیگر. باز هم نشد. اَه.
و زمین پر میشود از کاغذهای مچاله.
صحنهی آشناییست مگر نه؟
اینجا همان نقطهی شروع است.
شروع برای یک پایان.
پاره کردن. مچاله کردن. عصبانی شدن. راضی نبودن.
میخواهی خشمت را سر تمام آن کاغذها خالی کنی. میخواهی فرار کنی. اما نیرویی تو را سر آن میز مینشاند.
میدانی قرار است به جایی برسد.
امید داری که پس از سختی، آسانیست.
اما اگر نبود چه؟
اگر بعد از روزها مچاله کردن به هیچ جایی نرسیدی چه؟
یا اگر فهمیدی که آن کاغذ قاب شده، ارزش مچاله کردن خودت را نداشت چه؟
ادامه میدهی؟
اگر هنوز بیتردید آری میگویی، خوشحالم برایت. تو خیلی وقت است به مقصد رسیدهای.
✍ساحل خسروی
➡️@sahelshkh
#یادداشت_های_من