View in Telegram
مرا ببخش اما... بعد از کلی موش و گربه بازی، بالاخره یک جای خلوت مرا گیر آورد و گفت: _باید حرف بزنیم. _چیزی برای حرف زدن نیست. _چطور می‌تونی یه جوری رفتار کنی که انگار هیچی نشده؟ _ازم توقع داری چی کار کنم؟ _یه توضیح. فقط با یه جمله نمی‌تونی بذاری بری. _توضیحم ممکنه شکننده باشه. _بگو. _دوستت ندارم. ... _ ول ولی تو گفته‌بودی منم دوستت دارم. _بعدا فهمیدم. خشم پرده‌ای روی چشمانِ معصومش کشیده‌بود و این مرا می‌ترساند. _دروغ می‌گی. پای یکی دیگه وسطه نه؟ پوزخندی زدم. _کاش اینطوری بود. منو ببخش. _ببخشم؟ برای اینکه دوستم نداری؟ یا برای اینکه دلمو شکستی؟ یا برای اینکه... _برا همه چیز خب؟ سعی کن فراموش کنی. خندید و سرش را چرخاند. بعد دوباره گفت: _چه راحته برات. فراموش کن. دوستت ندارم. بازم همه چیز رو داری با یه جمله تموم می‌کنی. نفس عمیقی کشیدم و فقط با ناامیدی نگاهش کردم. _هنوزم... حرفش را خورد. لبانش را بر هم فشرد و در آخرین نگاهی که به من انداخت، بغضی به درِ چشمانش رسیده‌بود که با رفتنش بی‌صدا شکست. ساحل خسروی ➡️@sahelahkh #یادداشت_های_من
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily