کوچهی یخ
کوچه یخ، ستاره کمسو، باد پرسوز، درخت خاموش، چراغ شرمگین، گربه چاق، پنجرهها زرد، سطل زباله تنها، دستها در جیب و نگاه به زمینی خفته است.
صدایی، سکوت کوچه را نمیشکند، جز فریادهای نامنظم ذهن. جز خراشِ قدمهایی بر دل آسفالت.
و گوش دلتنگ است.
میومیو
غارغار
واقواق
مرغ دریایی کجاست؟
شهر نیز غرقِ دریا شده مگر؟
مثل همان کشتیِ پیر و تنگنفس.
✍ساحل خسروی
➡️@sahelshkh
#یادداشت_های_من