View in Telegram
آقای تبلیغات | علی ساده بافی
اعتراف «۳» من نه باهوش بودم نه نابغه نه تو مدرسه درسخون نه کنکور رتبه خوبی داشتم نه با معدل خوبی دانشگاهمو تموم کردم! چون اصلاً وقت درس خوندن نداشتم و زمان مدرسه تو سوپر مارکت بابام کار می‌کردم بعد مدرسه و حتی دوران کودکی از اونجایی که دهات زندگی می‌کردیم…
اعتراف «۴»

از اونجایی که من تا ۱۰سالگی دهات بودم و بعدش هم رفتیم اسلامشهر و تا ۱۶ سالگی حدوداً تعطیلات میومدم دهات و کارایی که قبلاً داشتیم مثل: آبیاری باغ، چیدن آلوچه و تبدیلش به لواشک، هَرس درختا و... منم تو سن بلوغ از لحاظ روحی و جسمی بودم یدونه دوست دختر که تهرانی بود داشتم که خب از این دوستیای نامه‌ای که تعطیلات اونام میومدن دهات(۲ماه شد کلاً دوستیمون ولی منو تغییر داد) 😄و از اونجایی که وضع مالی پدرش خیلی خوب بود تو سن ۱۳ سالگی سوار ماشین خودش میشد و میومد از جلو در ما رد میشد، یبار که ۱۳بدر تموم شده بود و ما که خاندانن ماشین نداشتیم سر جاده وایساده بودم تنها که بیام اسلامشهر همون دختره با خانواده داشتن میرفتن تهران منو نگاه کرد و من خجالت کشیدم و به غرورم بر خورد و منو بغضی فرو برد که هنوزم بهش فکر می‌کنم و با خودم احد کردم تا زمانی که ماشین نخریدیم دیگه دهات نرم و ۲ سال دهات نرفتم و آخر خواهرم با کار کردن تو جوراب بافی، کارخونه کروز و جموجور کردن پولایی که منم کار کرده بودم تو این مدت... یه پراید خریدیم که شد اولین ماشین ما و بعد اون رو بعداً میگم... ولی گاهی باید بهتون بر بخوره تا رشد کنید همین.

@Sadehbafi
Telegram Center
Telegram Center
Channel