شیدای شلیک: یادداشتی بر رمان «هزار و چند شب» نوشتهی سید مهدی موسوی
محمد مهدیزاده
«چهجور تونستی با من این کارو بکنی کثافت؟ چهجور تونستی؟!»
وحشت نکنید!
این جمله، شروع، پایان و مرکز ثقل داستانی رمان پستمدرن «هزار و چند شب» است. حتی منی که نه کاری کرده بودم، نه قرار بود کاری کنم و نه اصلاً شخصیتی از شخصیتهای داخل داستان بودم هم بعد از خواندن این جمله دلهرهای به جانم افتاد و به تمام کارهای بدِ کرده و نکردهام افتادم!
حالا به این فکر کنید که شریک زندگیتان ناگهان از خواب بیدارتان کند و با یک تفنگ بالای سرتان ایستاده باشد و بگوید «چهجور تونستی با من این کارو کنی کثافت؟ چهجور تونستی؟» و شما باید در فاصله چند ثانیهای که قبل از شلیک گلوله به مغزتان فرصت دارید، به این فکر کنید که واقعاً «چهجور تونستید»!
برای دسترسی به این #یادداشت، وارد وبسایت سایهها شوید:
http://sayeha.org/ap4351
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa