View in Telegram
دیگر سکوت برای فریاد های این دختر کافی نبود باید چیزی میگفت چیزی مینوشت چیزی که از اعماق قلبش نشات میگرفت چیزی که حداقل اگر فریادش نزد زمزمه اش کند یا دست کم این را به خودکار نیمه خشک شده روی میزش میسپرد تا شاید با اندک جوهر باقی مانده چیزی مینوشت چیزی از فریاد هایش یا از صدایی که آن هم خشک شده بود خودکار چند روز پیش نو بود،از آن هایی که انگار سازنده اش روزهای اخر عمرش است و برای کسب حلالیت و رضایت مردم تا خرتِلاق از جوهر پر شده بود خریده بود برای اینکه دیگران به عنوان یادگاری هم که شده چیزی برایش بنویسند حالا اما روی میز پر بود از کاغذ های سیاه شده و خودکار خالی کاغد هایی که هرکدام دستی داشتند برای اینکه از فریاد دختر جلوگیری کنند و در عوض او را به نجواهای بی صدا دعوت کنند کاغذ هایی که کلمه به کلمه،تمام آن شیشه هایی که دختر جمع کرده بود و در آن ها گل کاشته بود را خرد کردند.. حالا اما خودکار خالی شده بود،سازنده خودکار هم بعد از جلب رضایت خریدارانش جان به جان آفرین تسلیم کرد دیگر نه خودکاری مانده بود که بنویسد و شیشه ها را به هم بچسباند،نه فریادی که او را تسکین دهد! _ از زبان یکی از کسانی که خاموش شد_
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily