رانندهی درست (اسنپ/ تاکسی) نه تنها کیفیت مسیر رو بالا میبره، که ادامهی روز رو هم برات قابل تحملتر میکنه.
نمیدونم با چه جملات و از چه دری توضیحش بدم که قابل درک باشه.
اینکه با یک آدم رندوم تو این شهر چیز مشترکی داری، هرچیزی ( خوراک هنری/ عقیده/ نوستالژی/ ...) باعث کم شدن حس غریبیت میشه. این حس که آدمهایی نزدیک به افکار تو، محدود به دایرهای که برای خودت انتخاب کردی نیستن و میتونی خارج از اون دایره هم شبیهشون رو ببینی. با هر سنی، تو هر شغلی.
شهر برات قابل سکونتتر و معاشرت پذیرتر جلوه میکنه.
همین افکار باعث شدن در انتها ازش تشکر کنم. بیشتر از آهنگها، برای حضور داشتنش تو بستری مشهود و روزمره.