داستان زندگی شهدا

#سلامتی_امام_زمان_صلوات
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
🌹 سردار راز ۲۱ ...

سیدعلی هنگام اذان صبح به دنیا آمد، قشنگ یادمه دومین روز دی سال ۱۳۴۶ بود. برف شدیدی می‌بارید. چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. بزرگ که شد روز به روز وابستگی من به سیدعلی بیشتر می‌شد، به حدی که همیشه او را با خودم همه جا می‌بردم.
دوران مدرسه نمراتش خوب بود، واسش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دور و برش باشند.
لباس های سيدعلی را تا ۱۵ سالگي خودم می دوختم. آن زمان يقه انگليسی مد شده بود اما از من خواست تا برايش پيراهن با يقه شيخی بدوزم...

۱۵ سالگی می‌خواست بره جبهه. من مخالفت کردم، ولی با خودم گفتم امروز روز آزمایش علی و من است تا ببینم به آنچه با خدای خود عهده کرده بودم... رضایت دادم و رفت. چون طاقت دوری پسرم رو نداشتم برای علی یه دوربین خریدم تا از لحظه لحظه ی روزهای دوریمان عکاسی کند و برایم بفرستد!!!
۶ سالی تو جبهه بود. كارش اطلاعات و عمليات بود. قبل عمليات‌ها، براي شناسايی می رفت. يادم هست در يكی از شناسايی ها در خاك دشمن مجبور شده بود محاسنش را بتراشد. خيلی ناراحت بود، اما چاره‌ای نداشت.طولانی ترین جدایی من و علی بعد از پنج ماه بود‌‌. اومد خونه، برای خودش مردی شده بود، اين زمان طولانی ترين مدت جدايی من و علی بود...برادرم محمود که شهید شد دیگه طاقت دوری سیدعلی رو نداشتم.

آخرین باری که اومد منو فرستاد مشهد خودش رفت جبهه...برگشتم خبر شهادتش کل محله و شهر پیچیده بود.صبح فردای اومدنم از مشهد به سردخانه رفتم، كشوی شهيدم را كه باز كردم سيدعلی را ديدم، كاليبر 60 كار خودش را كرده بود، به قلب علی من اصابت كرده بود. بوسیدمش؛ بدنش را خودم شستم و داخل قبر گذاشتم. علی را بوسيدم و غسل دادم. گران‌ترين و زيباترين‌ آينه و شمعدان را برای سیدعلی خریدم. هنوز هم يادگار سفره عقد سيد علي‌ام، را نگه داشته‌ام.
⚘ ۲۱ ساله بودم سیدعلی بدنیا اومد...
⚘درست روز ۲۱ رمضان...
⚘۲۱ سالگی علی شهید شد
⚘ درست روز ۲۱ رمضان...
و اینگونه شد پسرم شد سردار راز ۲۱....
شادی روحش صلوات🌹

#سید_علی_دوامی
#سالروز_شهادت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
🌹 سردار راز ۲۱ ...

سیدعلی هنگام اذان صبح به دنیا آمد، قشنگ یادمه دومین روز دی سال ۱۳۴۶ بود. برف شدیدی می‌بارید. چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. بزرگ که شد روز به روز وابستگی من به سیدعلی بیشتر می‌شد، به حدی که همیشه او را با خودم همه جا می‌بردم.
دوران مدرسه نمراتش خوب بود، واسش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دور و برش باشند.
لباس های سيدعلی را تا ۱۵ سالگي خودم می دوختم. آن زمان يقه انگليسی مد شده بود اما از من خواست تا برايش پيراهن با يقه شيخی بدوزم...

۱۵ سالگی می‌خواست بره جبهه. من مخالفت کردم، ولی با خودم گفتم امروز روز آزمایش علی و من است تا ببینم به آنچه با خدای خود عهده کرده بودم... رضایت دادم و رفت. چون طاقت دوری پسرم رو نداشتم برای علی یه دوربین خریدم تا از لحظه لحظه ی روزهای دوریمان عکاسی کند و برایم بفرستد!!!
۶ سالی تو جبهه بود. كارش اطلاعات و عمليات بود. قبل عمليات‌ها، براي شناسايی می رفت. يادم هست در يكی از شناسايی ها در خاك دشمن مجبور شده بود محاسنش را بتراشد. خيلی ناراحت بود، اما چاره‌ای نداشت.طولانی ترین جدایی من و علی بعد از پنج ماه بود‌‌. اومد خونه، برای خودش مردی شده بود، اين زمان طولانی ترين مدت جدايی من و علی بود...برادرم محمود که شهید شد دیگه طاقت دوری سیدعلی رو نداشتم.

آخرین باری که اومد منو فرستاد مشهد خودش رفت جبهه...برگشتم خبر شهادتش کل محله و شهر پیچیده بود.صبح فردای اومدنم از مشهد به سردخانه رفتم، كشوی شهيدم را كه باز كردم سيدعلی را ديدم، كاليبر 60 كار خودش را كرده بود، به قلب علی من اصابت كرده بود. بوسیدمش؛ بدنش را خودم شستم و داخل قبر گذاشتم. علی را بوسيدم و غسل دادم. گران‌ترين و زيباترين‌ آينه و شمعدان را برای سیدعلی خریدم. هنوز هم يادگار سفره عقد سيد علي‌ام، را نگه داشته‌ام.
⚘ ۲۱ ساله بودم سیدعلی بدنیا اومد...
⚘درست روز ۲۱ رمضان...
⚘۲۱ سالگی علی شهید شد
⚘ درست روز ۲۱ رمضان...
و اینگونه شد پسرم شد سردار راز ۲۱....
شادی روحش صلوات🌹

#سید_علی_دوامی
#سالروز_شهادت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🏴

@zendegishahid
🌹 سردار راز ۲۱ ...

سیدعلی هنگام اذان صبح به دنیا آمد، قشنگ یادمه دومین روز دی سال ۱۳۴۶ بود. برف شدیدی می‌بارید. چند سالی می‌شد که برف ندیده بودیم. بزرگ که شد روز به روز وابستگی من به سیدعلی بیشتر می‌شد، به حدی که همیشه او را با خودم همه جا می‌بردم.
دوران مدرسه نمراتش خوب بود، واسش دوچرخه خریدم و عاملی شده بود تا بچه‌های محل بیشتر دور و برش باشند.
لباس های سيدعلی را تا ۱۵ سالگي خودم می دوختم. آن زمان يقه انگليسی مد شده بود اما از من خواست تا برايش پيراهن با يقه شيخی بدوزم...

۱۵ سالگی می‌خواست بره جبهه. من مخالفت کردم، ولی با خودم گفتم امروز روز آزمایش علی و من است تا ببینم به آنچه با خدای خود عهده کرده بودم... رضایت دادم و رفت. چون طاقت دوری پسرم رو نداشتم برای علی یه دوربین خریدم تا از لحظه لحظه ی روزهای دوریمان عکاسی کند و برایم بفرستد!!!
۶ سالی تو جبهه بود. كارش اطلاعات و عمليات بود. قبل عمليات‌ها، براي شناسايی می رفت. يادم هست در يكی از شناسايی ها در خاك دشمن مجبور شده بود محاسنش را بتراشد. خيلی ناراحت بود، اما چاره‌ای نداشت.طولانی ترین جدایی من و علی بعد از پنج ماه بود‌‌. اومد خونه، برای خودش مردی شده بود، اين زمان طولانی ترين مدت جدايی من و علی بود...برادرم محمود که شهید شد دیگه طاقت دوری سیدعلی رو نداشتم.

آخرین باری که اومد منو فرستاد مشهد خودش رفت جبهه...برگشتم خبر شهادتش کل محله و شهر پیچیده بود.صبح فردای اومدنم از مشهد به سردخانه رفتم، كشوی شهيدم را كه باز كردم سيدعلی را ديدم، كاليبر 60 كار خودش را كرده بود، به قلب علی من اصابت كرده بود. بوسیدمش؛ بدنش را خودم شستم و داخل قبر گذاشتم. علی را بوسيدم و غسل دادم. گران‌ترين و زيباترين‌ آينه و شمعدان را برای سیدعلی خریدم. هنوز هم يادگار سفره عقد سيد علي‌ام، را نگه داشته‌ام.
⚘ ۲۱ ساله بودم سیدعلی بدنیا اومد...
⚘درست روز ۲۱ رمضان...
⚘۲۱ سالگی علی شهید شد
⚘ درست روز ۲۱ رمضان...
و اینگونه شد پسرم شد سردار راز ۲۱....
شادی روحش صلوات🌹

#سید_علی_دوامی
#سالروز_شهادت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#رمضان_الکریم

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🍂پهلوونا وقتی میرن چله نشینی ...
🍂یه مدتی هیچ جا اونارو نمی‌بینی...
🍂تو گفته بودی یه روزی برمی‌گردی...
🍂چقدر با روزی که رفتی فرق کردی...

شهدارو فراموش نکنیم...
.
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸

@zendegishahid
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
📌۲۸ فروردین ۱۳۶۷ صبح جمعه ای بودُ
خواب بودنُ،
بچه ها تو فاو اسیر شدن و
شهید شدن و فاو سقوط کرد...
.
همون طرز فکر مذاکره دهه ی شصت رو تو دهه نود پیاده کردند و ملت رو بدبخت کردندُ
به ریشمون هم میخندن و میگن برجام یک
نعمت بود برا مملکت و مردممون....
.
#مذاکره
#عقب_نشینی
#فاو
#دفاع_مقدس
#سلامتی_امام_زمان_صلوات

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
#اللهم عجل لولیک الفرج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌊🌊🌊🌊.
.
امشب ساعت ۲۲، اروند مهمان دارد... بهمن ماه بود ...آب سرد، هوا تاریک و آسمان هم شروع به باریدن کرد و اروند خروشان شده بود..‌اما فرزندان خمینی دل به دریا زدند.....
در هیاهوی این دنیا کسی چه میداند سی و اندی سال پیش در چنین شبی یعنی شب عملیات والفجر ۸ چه اتفاقی افتاده است...فدای مظلومیت بچه هایی که با رمز یا فاطمه الزهرا امشب به آب زدند !!!!

#والفجر_هشت
#سلامتی_امام_زمان_صلوات🌷


#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیاد آن عکس های یادگاری...
بیاد آن عاشقانه های وداع...
بیاد خداحافظی های آخر...
بیاد آخرین بوسه ها...
بیاد آخرین سفارش ها
بیاد آن مواظب خودت باش
بیاد اون همه حس پاک ...!!!

همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
#سلامتی_امام_زمان_صلوات

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🎥|سیده سکینه خانم سی و دو سال رو ایوان خونه ش نشست و چشمم به در منتظر هوشنگش بود... !!!!
پسرش تو سن نوزده سالگی تو عملیات کربلای ۶ منطقه سومار (۲۳ دی ۶۵) شهید شد و دیگه نیومد تا آنشب که به خونه ش برگشت.(دی ماه ۱۳۹۷)...پدرش هم دو سال بعد شهادتش رفت پیش شهید...من رفتم تو اتاق پیش مادر... آروم با خودش حرف میزد میگفت:امشب چه شبیه دیگه...!!! تو این سی و دو سال فقط یک شب خوابش و دیده بودم...تابوت و برام باز کنین پسرم و ببینم...
.
🌱گفتم حاج خانم حالا که بچه ت برگشته چه آرزویی داری: گفت دلم میخواد امشب هوشنگ و بغل کنم همین جا تو اتاق باهم بخوابیم...همین یه جمله ش واسم مثل صدتا روضه بود... دو روز پیش شنیدم که حاج خانم به رحمت خدا رفت.شادی روح شهید هوشنگ مرتضوی و پدر و مادرش صلوات...
.
#امان_از_دل_زینب ....
#هوشنگ_مرتضوی
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
پسرها که رفتند
مادرها عجیب تنها شدند ....


پ ن : اهواز_بهشت آباد سال ۱۳۶۰
عکاس: جاوید الاثر کاظم اخوان_
مادری بر سر مزار عزیزترینش
عزاداری می کند!


#هفت_تپه_گمنام🌷
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید


@zendegishahid
پسرها که رفتند
مادرها عجیب تنها شدند ....


پ ن : اهواز_بهشت آباد سال ۱۳۶۰
عکاس: جاوید الاثر کاظم اخوان_
مادری بر سر مزار عزیزترینش
عزاداری می کند!


#هفت_تپه_گمنام
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید

@zendegishahid
#شهید_محمد_جهان_آرا:

از روزے ڪه جنگ آغاز شد
تا لحظـــہ ای ڪه خرمشهر
سقوط ڪرد یڪ ماه بطور
مداوم ڪربلا را میدیدم.

#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهید
#سلامتی_امام_زمان_صلوات
@zendegishahid