داستان زندگی شهدا

#امین_کریمی
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
💎گفت:‌ می‌خوام برم اصفهان، مأموریت؛ اونجا گوشی‌ام آنتن نمیده

با ناراحتی گفتم: می‌خوای دو هفته بری و من ازت بی‌خبر باشم؟!

گفت: خودم بهت زنگ می‌زنم

قسمش دادم که راستش را بگوید کجا می‌خواهد برود و او گفت: سوریه!

از حال رفتم، وقتی به‌هوش آمدم گفت:

به سه دلیل می‌رم؛ اول به‌خاطر خودِ خانم حضرت زینب(س)، دوم به‌خاطر شیعیان اون‌جا، سوم هم اگه ما نریم، اونا میان این‌جا.

راوی: همسر شهید#امین_کریمی

تولد 1365 تهران
شهادت 1394 حلب- محل دفن: امام‌زاده چیذر تهران

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🍃

@zendegishahid
او ایستاد پای امام زمان خویش ...

💐 امروز ۳۰ مهر ماه سالروز شهادت مدافع حرم" #امین_کریمی " گرامی باد
#صلوات
#پوستر_اختصاصی

#الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸

@zendegishahid
💠چهارمین سالگرد شهید مدافع حرم #امین_کریمی

🎙سخنران سردار حاج حسین اسداللهی
مداحی حاج امیر عباسی
کربلایی صادق رجب

زمان:پنجشنبه ۹ آبان ساعت ۱۵:۳۰
مکان:امامزاده علی اکبر(ع) چیذر

@zendegishahid
او ایستاد پای امام زمان خویش ...

💐 امروز ۳۰ مهر ماه سالروز شهادت مدافع حرم" #امین_کریمی " گرامی باد
#صلوات
#پوستر_اختصاصی

@zendegishahid
#باشهدا

📝نامه دختر سرایدار👆

داستانی از جوانمردی شهید مدافع حریم اهل بیت(س)، #امین_کریمی


@zendegishahid
@zendegishahid

از خاک مرا برد و به افلاک رسانید
این است که من معتقدم عشق زمینی است...

یکبار که عجیب دلتنگش شده بودم، رو به عکس خندانش توی قاب گفتم: "بی معرفت نباید به خوابم بیای؟"
با گریه خوابم برد همان شب خواب دیدم همراه خانمی که نمیشناختمش سمت مسجدی میرویم خیابان پر بود از بنرهای "شهادتت مبارک"...
به مسجدی رسیدیم که انگار قسمتی از آن خانه شخصی من و امین بود در اتاق را باز کردم امین را با چهره ای نورانی دیدم، لباسی سبز به تن داشت چند لحظه مات و مبهوت نگاهش کردم گفتم: "میدونی این چند وقت چقدر خواب بد دیدم؟ خواب دیدم نبودی، بهم گفتن #شهید شدی خدا رو شکر که همش خواب بوده، حالا که دیدمت دیگه چیزی از خدا نمیخوام"
گفت: اون چیزهایی که دیدی درست بود، من شهید شدم زهرا! زیاد نمیتونم حرف بزنم باید زود برم..."
با این حرفش دلم لرزید بعد از چند لحظه سکوت گفتم: "من از حضرت زینب(س) خواستم بیای به خوابم..."
با سر حرفم را تایید کرد ادامه دادم:
"چطور از من دل کندی؟ قرار شد برگردی، ولی رفتی؟"
گفت: "زهرا جان اسمم جز‌ء لیست شهدا بود"
گفتم: "من چی؟ حالا چیکار کنم بدون تو؟ میدونی که دووم نمیارم بزرگتر از این مصیبت دیگه چی بود؟"

امین یک کاغذ از توی جیبش در آورد که انگار دور تا دور آن آیات قرآن نوشته بود و وسط آن هنوز سفید بود یادم آمد که گفته بود نباید زیاد حرف بزند برای همین گفتم: "برام بنویس"

انگار خودش هم طاقت نداشت و بیشتر دوست داشت حرف بزند تا اینکه چیزی بنویسد گفت: "خودم شفاعتت میکنم"
دوباره گفت: "زهرا! ما توی این دنیا آبرو داریم، خودم شفاعتت میکنم..." خودکاری از من گرفت و ابتدای صفحه نوشت: "همسر مهربانم"
اسمم را توی لیستی وارد کرد که انگار قرار بود شفاعتشان کند دیگر زمان ماندنش تمام شده بود، داشت از من جدا میشد که پرسیدم: "تو این دنیا چی؟!"
گفت: "نگران نباش، خودم مراقبتم..."

برشے از کتــاب طائر قدسی
#شهید_مدافع_حرم
#امین_کریمی

@zendegishahid
#زندگی_به_سبک_شهدا
@zendegishahid

امین روزها وقتے از ادراہ به من زنگ می‌زد و می‌پرسید چه می‌ڪنے؟ اگر می‌گفتم ڪارے را دارم انجام می‌دهم می‌گفت: «نمی‌خواهد بگذار ڪنار وقتے آمدم با هم انجام می‌دهیم.»
می‌گفتم: «چیزے نیست،مثلاً‌ فقط چند تڪہ ظرف ڪوچڪ است» می‌گفت: «خب همان را بگذار وقتے آمدم با هم می‌شوریم »
مادرم همیشہ به او می‌‌گفت: «با این بساطے ڪه شما پیش می‌روید همسر شما حسابے تنبل می‌شود ها »
امین جواب می‌داد: «نه حاج خانم مگر زهرا ڪلفت من است؟ زهرا رئیس من است »
بہ خانہ ڪه می‌آمد دستهایش را به علامت احترام نظامے ڪنار سرش می‌گرفت و می‌گفت:"سلام رئیس"

پ.ن: نقل از خانم #زهرا_حسنوند همسر شهید مدافع حرم #امین_کریمی

@zendegishahid