داستان زندگی شهدا

#آشپزخانه
Канал
Логотип телеграм канала داستان زندگی شهدا
@zendegishahidПродвигать
138
подписчиков
31,4 тыс.
фото
11 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
"﷽ " امروز فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست مقام معظم رهبرے❤️ به امیدِ روزی که بگویند؛خـادِمٌ الشٌـهدا به شــهدا پیوست تبادل و تبلیغ نداریم🚫 لینک ما درایتا👇 http://eitta.com/@zendegishahid
@zendegishahid

سجاده‌اش را پهن می‌کرد
وسط اتاق و نمازش را شروع می‌کرد!
سورنا و شبنم چهار دست و پا و تاتی‌کنان می‌آمدند سراغش و یکی #مهر را می‌گرفت و یکی #تسبیح را!
گاهی هم دعوایشان می‌شد و #جیغ ‌شان درمی آمد!

من از #آشپزخانه می‌دویدم و مهر را می‌گرفتم و می‌گذاشتم جلوی منصور که می‌خواست #سجده برود!
بعضی وقت‌ها هم مهر را پرت کرده بودند اطراف و باید می‌گشتم دنبالش!

یک بار با #عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد گفتم:
منصور جان!
مگه جا قحطیه که می‌آی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟
خب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم!

تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش گفت:
این کار #فلسفه داره!
من جلوی اینها به نماز می ایستم که از همین بچگی با #نماز خواندن آشنا بشن!
مهر رو دست بگیرن و #لمس کنن!
من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعدا بهشون بگم بیاین نماز بخونین؟

#قرآن هم که می خواست بخواند، همین طور بود!
#ماه_رمضان‌ ها بعد از #سحر کنار بچه‌ها می‌نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند!
همه دورش جمع می‌شدیم من هم قرآن دستم می‌گرفتم و خط به خط با او می‌خواندم.

اصلا اهل #نصیحت کردن نبود!
می‌گفت به جای اینکه چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با #عمل خودمان نشانش بدهیم!

#امیر_سرلشکر #شهید_منصور_ستاری
📚 ابر و باد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا


@zendegishahid
@zendegishahid

‍ ‍ سجاده‌اش را پهن می‌کرد وسط اتاق و نمازش را شروع می‌کرد!
سورنا و شبنم چهار دست و پا و تاتی‌کنان می‌آمدند سراغش و یکی #مهر را می‌گرفت و یکی #تسبیح را!
گاهی هم دعوایشان می‌شد و #جیغ ‌شان درمی آمد!

من از #آشپزخانه می‌دویدم و مهر را می‌گرفتم و می‌گذاشتم جلوی منصور که می‌خواست #سجده برود!
بعضی وقت‌ها هم مهر را پرت کرده بودند اطراف و باید می‌گشتم دنبالش!

یک بار با #عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد گفتم:
منصور جان!
مگه جا قحطیه که می‌آی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟
خب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم!

تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش گفت:
این کار #فلسفه داره!
من جلوی اینها به نماز می ایستم که از همین بچگی با #نماز خواندن آشنا بشن!
مهر رو دست بگیرن و #لمس کنن!
من اگه برم اتاق دیگه و اینها نماز خوندن من رو نبینن، چه طور بعدا بهشون بگم بیاین نماز بخونین؟

#قرآن هم که می خواست بخواند، همین طور بود!
#ماه_رمضان‌ ها بعد از #سحر کنار بچه‌ها می‌نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند!
همه دورش جمع می‌شدیم من هم قرآن دستم می‌گرفتم و خط به خط با او می‌خواندم.

اصلا اهل #نصیحت کردن نبود!
می‌گفت به جای اینکه چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با #عمل خودمان نشانش بدهیم!

#امیر_سرلشکر #شهید_منصور_ستاری
📚 ابر و باد
#سبک_زندگی_خانوادگی_شهدا


به ما بپیوندید↙️↙️↙️
@zendegishahid