در کتاب اشعیای نبی از عهد عتیق (کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان) از زبان یهوه (نام خدا نزد یهودیان) خطاب به کورش پیش از گشایش بابل و آزادسازی یهودیان آمده است:
«تو خواهی دانست که من خداوند، خدای اسرائیل، هستم که تو را به اسم خوانده است. من تو را برگزیدم تا به بندهٔ من بنیاسرائیل، قومی که من برگزیدم، کمک کنی ... من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. من به تو نیروی لازم را خواهم داد، هرچند هنوز مرا نمیشناسی. من این کار را میکنم تا همهٔ مردم، از سرتاسر جهان، بدانند که من خداوند هستم و غیراز من خدایی نیست. من هم نور و هم تاریکی را آفریدم. من هم برکت میدهم و هم بلا نازل میکنم. من، خداوند، همهٔ این چیزها را پدیدمیآورم. من پیروزی را از آسمان مانند باران نازل میکنم. زمین آن را میپذیرد و شکوفههای آزادی و عدالت از آن میروید.»
متنی کوتاه از دکتر
شروان فشندی، عضو
#فرشگردکورش بابل را گشود و بر خلاف روال آن زمان که فتح هر سرزمینی با غارت و تجاوز و کشتار مردم غیرنظامی و بیگناه همراه بود،
#کورش_بزرگ سپاهیان خود را از کشتار و غارت باز داشت. بابلیان به پیشواز کورش آمدند و به او احترام کردند. کورش خدای بابلیان را
بزرگ داشت و نگذاشت به معابد و باورهای بابلیان بیاحترامی شود. همچنین بنیاسراییل را که به دست پادشاه پیشین بابل (نبوکدنصر، بختالنصر) به بردگی کشانده شده بودند آزاد کرد؛ اموالشان را که غارت شده بود به آنان بازگرداند و به یهودیان حق انتخاب داد که به سرزمین خود برگردند و معبد سلیمان را که در اورشلیم ویران شده بود بازسازند یا در ایران بمانند و به عنوان شهروندان برابر زندگی کنند.
کورش میدانست که جهانگشایی و فتح شهرها آسان است؛ جهانگشایان می آیند و غارت میکنند و میروند اما فتح دلها و ساختن فرهنگها دشوار است و کاری است ماندگار. نتیجه خردمندی و جوانمردی کورش آن بود که بابل و آشور و سومر (بخشهای شمالی و مرکزی میانرودان یا بین النهرین، عراق کنونی) تا هزار و صد سال پس از آن (یعنی فتح تیسفون به دست اعراب مسلمان پس از جنگ قادسیه) بخشی از قلمرو فرهنگی ایران
بزرگ شدند؛ نفوذ فرهنگی و معنوی که همچنان نیز هنوز ادامه دارد. در دورههای طولانی از تاریخ اشکانیان و ساسانیان پایتخت ایران تیسفون بود که در همین میانرودان (بین النهرین) قرار داشت، شهری که آن را «دل ایرانشهر» می خواندند.
پ.ن. نقاشی اثر ژان فوکه، از پیشگامان دوره رنسانس
@FarashgardFDN