همه ما کودک هستیم من ۱۳ سال سن دارم من ١۵ سال سن دارم من ۱٣ سال سن دارم منم ۱۴ سال سن دارم من ١٢ سال سن دارم
كاك خسرو تو کُردی من هزارەام ما برادران تنی یکدیگریم که قرنها همدیگر را گم کرده بودیم تا امشب در خانه کوچک تو در "سلیمانیه" و این عرق ِ روسی که ما را چنین گرم کرده است تا زبان هم را بفهمیم كاك خسرو، كاك خسرو چرا یک بطری عرق ِ روسی ما را به هم برساند؟
كاك خسرو همین لحظه که من و تو غرق ِ عیشیم دریاها حرکت میکنند کوهها حرکت میکنند از مرزی میگذرند و وارد مرز دیگری میشوند دور نیست آن صبح که از خواب برخیزیم همه جا را آب گرفته باشد لباسهای بازماندگان "آشویتس" روی جالباسی، لچکهای آن چهل دختر چشم بادامی روی طناب حویلی و گوش کوچک ونگوگ در سینک آشپزخانه باشد زمین بیرون بریزد همهی آنچه در خود پنهان داشته شناور شود همهی رازها تلخی عشق ویرجینیا وولف تنهایی غمگین هیتلر تن ِ زخمی بن لادن و تو به چشمهاش ببینی - چه چشمهای زیبا و معصومی... □ كاك خسرو دنیا غمگینم می کند..