تاریخ را اگر هیبتی،
زنی زخمی بود پنهان ِ صخره سنگ های کوبانی
زنی که پرنده ی جانش
در اقلیمِ هیچ قفسی نمی گنجد
حتی اگر در قبیله ای آفریقایی معتقد باشند:
با لبان بریده زیباتر است!
و یا حتی با زخمی بر زنانگی اش...
زنی که نمی گنجد
در قطور کتابهای فمنیستی!
همانطور که نمی گنجد
بسته های مخدر درون معده اش
و خواهد مرد با تنی کبود
پیش از آنکه دستمزدی گرفته باشد
پیش از آنکه کسی بداند "چرا؟"
حتی پیش تر از آنکه بگویند: "بیچاره کودکش!"
تاریخ شبیه زنی ست
که میمیرد بر سر زا ...
که میمرد پس از تجاوز جمعی در گورستان
تنها و تنها در ازای فلافلی دوشب مانده ...
زنی متروک! جای مانده از قرون زنده به گور
که یا در نشمه خانه ای در پیگال
و یا در فصلیه ای خونین
جانش را می ستانند ...
تاریخ شبیه زنی ست
پنهان در خرابه های موصل
اسیرِ جهادِ نکاح در اضلاع تکبیر و پرچم های سیاه
زنی جنگزده در بیروت
با پستان ِ هراس در دهان نوزادش
زنی کز ویرانه ای به ویرانه ی دیگر می گریزد
تاریخ شبیه زنی ست
که روسریش را دور گلویش پیچیده اند
تا مباد فریادش را
گوش های کر ِ هیچ سرزمینی بشنود
تاریخ شبیه زنی است که سرش ...
با تیزی داس آشناتر است تا نوازشی عاشقانه ...
زنی ست خیانت دیده در آشپزخانه ...
آری؛
تاریخ سرشار از زنانی ست که پس از مرگ،
تبدیل به گلی سرخ خواهند شد در اعلامیه
و در گورهایی محفوظ و مطمئن
دفن می شوند
بی هیچ عکسی
بی هیچ ردی
و گاه
بی هیچ نامی ...
آری؛
تاریخ هماره یک زن بوده است
و زن،
طوفانی ست که خواهد کَند
ریشه های ظلم را ...
بغضی ست که خواهد ترکید
در اثنای یک انقلاب ِ سرخ ...
تاریخِ من اما ....
زنی است پرولتر کز خرمن گیسوان اش
ستاره می ریزد ...
زنی که هماره آغاز است
اگرچه جهان رو به پایان خویش باشد ....
#همبستگی_علیه_نابرابری_فقر_خشونتhttps://t.me/zan_j/25535