زن و جامعه (زن کارگر)

#زن_زندگی_آزدای
Канал
Запрещенный контент
Политика
Социальные сети
Образование
Персидский
Логотип телеграм канала زن و جامعه (زن کارگر)
@zan_jПродвигать
2,08 тыс.
подписчиков
17,1 тыс.
фото
14,3 тыс.
видео
5,21 тыс.
ссылок
تماس با ما : @Zan_jameh Women's emancipation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ادامه بده حتی اگر نرسی!
رفتن ،توقف نکردن در مسیر رسیدن به آزادی زیباتر از زندگی در «آرامش» است.

#مبارزه_روزمره
#زن_زندگی_آزدای
#شادی_رفاه_عدالت
#علیه_جمهوری_اعدام
@zan_j
روز گذشته معاون حقوقی ابراهیم رئیسی گفت: حجاب نماد جمهوری اسلامی ایران است؛ نباشد اصلا جمهوری اسلامی خیلی معنا پیدا نمی‌کند، برای همین ما باید بر مسئله حجاب تاکید کنیم و نباید نسبت به آن مسامحه کنیم.



این اعتراف جدیدی نیست ❗️از همین رو جمهوری اسلامی دست به کشتار و سرکوب بیرحمانه قیام زن ،زندگی آزادی میزند تا این نیروی عظیم را به عقب براند و عمر ننگین خودش را طولانی تر کند.
حجاب و پوشش اسلامی از ارکان ایدیولوژیک جمهوری اسلامی است .نماد نابرابری جنسیتی ،نماد سلطه ،نماد مردسالاری .
این ترس و وحشت حکومت از زنان ، اهمیت مبارزه با حجاب اجباری را به ما نشان میدهد .
#زن_زندگی_آزدای
#پوشش_اختیاری
@zan_j

#نه_به_حجاب_اجباری
آدم‌هایی که دنیا را نجات می‌بخشند:

مردی که در باغچه‌اش کار می‌کند؛
آن سان که ولتر آرزو داشت.
آن کس که از وجود موسیقی سپاسگزار است.
آن کس که از یافتن ریشه ی واژه‌ای لذت می‌برد.
آن دو کارگری که در کافه‌ای در جنوب، سرگرم بازی خاموش شطرنجند.
کوزه‌گری که درباره رنگ یا شکل کوزه‌ای می‌اندیشد.
حروف‌چینی که این صفحه را خوب می‌آراید؛ هرچند برایش چندان رضایت‌بخش نباشد.
زن و مردی که آخرین مصراع‌های بند مُعَیّنی از یک شعر بلند را می‌خوانند.
آن کس که دست نوازشی بر سر حیوان خفته‌ای می‌کشد.
آن کس که ظلمی را که بر او رفته توجیه می‌کند یا دلش می‌خواهد که توجیه کند و
آن کس که ترجیح می‌دهد حق با دیگران باشد.
این آدم‌ها، ناخودآگاه، دنیا را نجات می‌بخشند.

#خورخه_لوئيس_بورخس

#مردم_متحد
#زن_زندگی_آزدای
#رفاه_شادی_عدالت
@zan_j
زن و جامعه (زن کارگر)
Photo
#سپیده_رشنو، دانشجوی کارشناسی رشته نقاشی دانشگاه الزهرا، به دلیل آن چه «عدم رعایت پوشش اسلامی» خوانده شده، توسط شورای بدوی انضباطی این دانشگاه به دو ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شد.
سپیده نوشته:
«توی کمیتهٔ انضباطی دو صفحهٔ سفید دادند و گفتند دفاعت را بنویس. نوشتم:«به عنوان یک شهروند برای لباسی که می‌پوشم حق انتخاب دارم.» از فروردین ممنوع‌الورود شدم تا ابلاغ حکم کمیتهٔ انضباطی. بالأخره ابلاغِ شفاهی کردند:
«دو ترم منع از تحصیل(تعلیق) با احتساب سنوات»

اتاقِ خواب نداشتیم. ما توی اتاق‌هایِ خانه‌مان هم می‌خوابیدیم و هم همه کار می‌کردیم. یک اتاق داشتیم که یک مکانِ عمومی بود؛ مثل همه‌ٔ جاهای دیگرِ خانهٔ پدری.امپرسیونیسم را با ضرب‌آهنگ تلویزیون خواندم. تابستان که رسیدم به هپنینگ آرت، بردم با پشه‌های توی حیاط و تَرَق تَرَق کولرِ آبی خواندمش.‌ سال اول رتبه‌ام شد ۳۰۰. نه گریه و نه زاری و نه وساطت دیگران رأی خانواده را عوض نکرد. نگذاشتند بیایم تهران و آزمون عملی بدهم.

سال بعد کمتر از ۳۰۰ شدم. شب آزمون عملی با بلوز و شلوارِ توی خانه، بی این که کسی بفهمد، از درِ حیاط زدم بیرون و با ماشین داییم تا ترمینال آمدیم و دیگه دِ برو که رفتیم. دو سال، کابوسِ تکراری آن شب را می‌دیدم. هر شب می‌آمدم و هر شب برم می‌گرداندند. توی خنکیِ شب، وقتی که داشتم از یک کوچه‌ی تاریکِ روستایی در سکوت می‌دویدم، «رهایی» برای بار اول توی جانم به راه افتاد و پشت گردنم یخ کرد.

با نفس‌ نفس‌ زدن‌های آن شب در تاریکی، سفرِ کمتر از یک روز، با بی‌خوابی و خستگیِ دو سالهٔ ایستادن جلوی سینهٔ برادر و پدر، با اضطراب و وحشت آدمی که شب یکهو از خانه بی‌اجازه زده بیرون، با دهان خشک و بغض، توی حیاط هنرهای زیبا نشستم و باورم نمی‌شد که آزمون عملی عکاسی صد شدم.

رتبه‌ام زیر ۴۰ شد. بابا و برادر را پشت سر گذاشتم اما این‌جا تفکیک جنسیتی و سهمیهٔ هیئت علمی و سهمیهٔ شیر مرغ و سهمیهٔ جان آدمیزاد گردن‌کلفت‌تر بود. ماندم تهران. راه برگشتی در کار نبود. این بار هم بی‌اجازه و بی‌اطلاع بقچه‌ام را زده بودم زیر بغل و آمده بودم. دو سال دیگر باز هم آن کنکورِ پر از تبعیض را دادم. دو سال کار کردم، درس خواندم، با گرما و تاریکی و پشه‌های توی حیاطِ پانسیونِ کصافتِ کارمندی تهران کشتی گرفتم، سال آخر کمال‌گرایی را کنار گذاشتم و بالاخره ماراتن با موانع بسیار، بعد از چهار سال به خط پایانِ «الزهرا» رسید.

بعد کمیته انضباطی گفتند دو ترم برو مرخصی‌‌. گفتم مرخصی اجباری نمی‌روم. تعلیق کردند. گفتم من بعد از دو ترم تعلیق برمی‌گردم ولی با همین پوشش برمی‌گردم. گفتند آن موقع هم ممنوع‌الورود می‌شوی. به اسم تعلیق اخراج می‌کنند، سر کلاس راه نمی‌دهند آدم را.

ما ایستاده‌ایم. که تنها چیزی که از خودِ آزادی زیباتر است، ایستادن برای «آزادی» است.»
#زن_زندگی_آزدای
#سپیده_رشنو
@zan_j