دختری از آسیای دور
زهرا عمرانی
تصورم از کشور ژاپن، مساوی با نظم بود و پشتکار. زنان و مردانی مرتب که پابهپای هم در حال تلاشند. خستگیناپذیرانی که از صبح زود کار میکنند تا دیروقت شب.
در این تصویر همه برابر بودند و همهچیز سر جای خودش بود. دوستان ژاپنیام اما خیلی مطابق تصور من از ژاپنیها نبودهاند؛ انسانهایی بودند شبیه ما! مثل ما لباس میپوشیدند و در درس و کار هم گاهی پرکار بودند و گاه از زیر درس و کار در میرفتند! اما همگی بسیار مؤدب و البته وقتشناس بودند. شاید بیشترین باری که از تأخیرم خجالتزده شدم، در قراری بود که با «نانا» داشتم.
بعدا شنیدم دوستانم او را دیده بودند که متین و مؤدب در موعد قرار ما ایستاده و مدام ساعتش را نگاه میکرده. نانا و خواهر دوقلویش، مایا، زاده جنوب ژاپن بودند. برای آموختن زبان به اروپا رفته بودند و برخلاف تصور من از ملیتگرایی ژاپنی، پدر و مادرشان اصرار داشتند که آنها به ژاپن بازنگردند، چراکه میگفتند جای مناسبی برای رشد زنان نیست!
متوجه شدم که شرایط زنان در ژاپن همچنان بسیار سنتی است. اولین و مهمترین
#وظیفه یک زن،
#خانهداری، مادری و رسیدگی به سالمندان خانواده است. مانند شکل سنتی زندگی در ایران، در ژاپن عموما زوجهای جوان با پدر و مادر زندگی میکنند و معمولا عروس وظیفه نگهداری از پدر و مادر داماد را برعهده دارد.
به نانا گفتم من فکر میکردم، در ژاپن زن و مرد دوشادوش و کنار هم کار میکنند. اینطور که تو میگویی، کارکردن برای زن
اولویت نیست. تأیید کرد و گفت، در کشور ما روحیه کارمندی بسیار غالب است، دوشادوش هم کار میکنیم، اما برای زن
#اولویت_خانه است.
#خانواده_شوهر میگویند مادامی که در وظایف زناشویی کموکاستی نیست، عروس میتواند کار کند. از طرفی هم اگر به فرایند کاری زنان نگاه کنی، همه آنها اغلب بهخاطر مراقبت از فرزند یا سالخوردگان چندسالی از کار جدا شده و بعد دوباره بازگشتهاند.
با این روش امکان رشد زن در کار و حرفهاش چندان زیاد نیست. گفت ما هم دو دختر هستیم و پدر و مادرم آرزوهای بلندپروازانهای برای ما دارند؛ دوست ندارند بازگردیم و اسیر سنتهای کشورمان شویم. نانا و مایا، آن زمان هر دو دبیرستانی بودند و آمده بودند تا زبان بخوانند. هنوز نمیدانستند در آینده چه خواهند کرد.
سعی میکردم چهره پدر و مادر این دو دختر پرشور را در ذهن تصور کنم و با مسیر ذهنی آنها و رؤیایشان برای آینده دخترکانشان هممسیر شوم. پدرشان پزشک بود و مادر کارمند. هر دو در همان ساختار سنتی زندگی و رشد کرده بودند، اما دوست داشتند دخترانشان جنس جدیدی از زندگی را تجربه کنند، زندگیشان مانند دیگران نوشته نشود، بلکه طراح و نویسنده زندگی خود باشند. آن سال دخترها به کشورشان برگشتند، اما بعدتر برای دانشگاه، مایا به کانادا و نانا به اتریش رفت. مایا فیلمنامهنویسی خواند. چندسالی است که با پسری کانادایی ازدواج کرده و در یک شرکت تبلیغاتی بهعنوان نویسنده و مترجم کار میکند. آنها انتظار تولد فرزند اولشان را میکشند.
نانا هم به دنبال هنر رفت، طراحی خواند و حالا با خواهرش همشهری شده و بهعنوان یکی از طراحان رقص ژاپنی در حرفهاش شناخته شده است.
دختری از آسیای دور که مصمم است تا آن تمدن و فرهنگ غنی را با طراحیهای بینظیرش در حرکات بدن به جهانیان معرفی کند. به پدر و مادرشان فکر میکنم و شوقی که دارند از اینکه فرزندانشان هر دو نویسنده و طراح زندگی خود شدهاند.
@Zane_karegar