✍🏼 #کمی #درد_و_دل 😔زمــــانی که
#پیامــــبر ﷺ ســــرزده مهــــمانم شــــد....!!
✍🏼مثل همیشه نماز عشاء را خواندم خیلی سریع خودم را به کنترل
ماهواره رساندم و تا توانستم کانال های
#ماهواره را یکی پس از دیگری
#رقص و آواز و…تماشا کردم...
😴تا آنکه خیلی خسته شدم و بدون آنکه
ماهواره و تلویزیون را خاموش کنم خوابم برد..
😓دیگر نفهمیدم چی رخ داد، ولی انگار درخواب هم تماشای کانال های
#رقص و
#موسیقی و
#پایکوبی...می کردم!
🔊الله اکبر ؛ یک دفعه صدای زدن درب حیاط را شنیدم خیلی سریع رفتم گفتم کیست درب را می زند؟
💥الله الله چی دارم می شنوم ایشان می گوید؛ من
#رسول اللهﷺ هستم خیلی سریع و با تنگی نفس و با ضربان قلب شدید خودم را به کنترل
#ماهواره رساندم و کانال ها را عوض کردم..
😰و سپس خاموشش کردم که مبادا رسول خدا بفهمد که من داشتم چه کانال هایی را تماشا می کنم؟!
😭نمی دانم چرا آنقدر چهره ام دگرگون شده ، اما تا بخود آمدم نگاه کردم در و دیوار خانه ام پر است از عکس
#خواننده های مشهور ؛ آن هم خواننده هایی که یک بار هم درباره رسول الله ﷺ سرودی نخوانده اند!
😣 برای همین سریع و با دست پاچگی شدید سعی کردم همه را از دیوار پایین بیاورم…
🚪ولی در همین راستا یک بار دیگر صدای زدن درب حیاط راشنیدم!
😱 ای خدایا کمکم کن ! که زودتر بتوانم این عکسهای لخت...را از دیوار جدا کنم
😔آخ چقدر درد ناک بود وقتی که عکس های دیوار را می کندم…
💿چشمم به نوار و کاست ها و سی دی های روی میز کامپیوترم افتاد که هیچکدام از آنها به اندازه بال پشه ای ارزش نداشت
💓ضربان
#قلبم تندتر شد وقتی برای بار سوم صدای زنگ درب منزل را شنیدم ؛ به هر شیوه ای که توانستم آنها را هم داخل جعبه ای گذاشتم ، و بالاخره رفتم درب را باز کردم
😔دیدم که
#رسول_اللهﷺ آنجا تشریف ندارند و رفته اند و منتظر نمانده اند!
😔تمام اطراف را نگاه کردم ولی اثری از ایشان نبود ، به کوچه بغلی نگاهی انداختم دیدم هنوز زیاد دور نگشته است...
😞بانهایت ادب فریاد زدم : یا رسول اللہﷺ!
درگاه منزلم به رویت باز است، بفرمایید و منزلم را مزیین بفرما...
😢رسول الله ﷺ برگشت و به منزلم تشریف آورد، مدتی از نشستن آن حضرت می گذشت که متأسفانه
#موبایلم زنگ خورد..
😓خیلی جای شرمنده گی بود ؛ چرا که آخرین موسیقی مبتذلی که از
#انترنت گرفته بودم را برای صدای زنگ موبایلم گذاشته بودم!
📱برای همین خیلی زود تماس را کنسل کردم و جوابش را ندادم چون میترسیدم ازم بپرسه کی بود زنگ زد ؟! من هم که شهامت نداشتم راستش را به آن حضرت بگویم!
😖ای خدایا این بوی بد چیست که مهمان عزیزم را اذیت می کند؟
🚬چرا زودتر متوجه نشدم
#سیگار و…را جمع کنم و قایمش کنم و نگذارم متوجه شود؟
😓در این حال عرق از پیشانی ام جاری شد!
😔دیری نگذشت پیامبر اکرمﷺ گفت: فلانی بی زحمت قرآن جیبی ات را به من بده تا نگاهی به آن بیافکنم!
😖از شدت ناراحتی نزدیک بود
#سکته کنم عرض کردم ای جانم فدای شما باد سرورم این پاکت
#سیگارم است نه
#قرآن!
فرمود: چند سؤال ازت می پرسم..
❓بگو ببینم آخرین باری که
#قرآن را خواندی کی بود؟
❓آخرین باری که
#نماز صبح را خواندی کی بود؟
❓چقدر به تلویزیون و
#ماهواره و.. در منزل نگاه می کنی؟
❓تا چه اندازه گوش بفرمان حرفای
#پدر و
#مادرت هستی؟
❓چقدر اهل
#صله_رحم هستی؟
❓چقدر قرآن را
#حفظ کرده ای و به آن
#عمل نموده ای؟
⁉️ازم پرسید آیا میدانی تو همان پیام سنگین را
#تبلیغ می کنی که قبل از تو
#پیامبران و
#شهیدان و
#صدیقان و
#صالحان آن را تبلیغ می نمودند؟
😔فرمود: حالا چگونه از من انتظار داری در روز
#قیامت #شفاعت تو را بکنم؟
😔حال چطور انتظار داری بادستان خودم از آب گوارای
#کوثر تو را سیراب کنم؟
😔حال اینکه تو کاملاً به برنامه من پشت کرده ای؟
😥ناگهان چشمش به مانتوی کوتاه و خوش رنگ همسرم افتاد که دیروز رفته بود بازار روی مبل بود و فرمود این لباس کیست؟
😔گفتم مانتوی همسرم است دیروز از بازار اومد و هنوز مانتواش روی مبل بود..
😞با
#شرمندگی سرم را بلند کردم و به سیمای پر نور
#رسول_اللہﷺ نگاه کردم آب دهانم خشک شده بود، اشک هایم مثل ابر بهاری بر گونه هایم جاری میشد و اشک جلوی چشمانم راگرفته بود نزدیک بود سکته کنم ولی روح در جای سختی قرار دارد از شدت ناراحتی مثل دیوانه ها بودم
😰در همین لحظه از جا پریدیم و نگاه کردم هنوز هم
#ماهواره داره
#موسیقی می گوید و
#رقص.. نشان می دهد.
😭ای خدایا ، این منزل من چرا اینطوری شده است..؟
🔸وقتی کاملاً بیدار شدم سریع
ماهواره راخاموش کردم و تمام عکس های دیوار را پاره کردم سی دی و…را از بین بردم
یک لحظه به هوش آمدم که اگر همین لحظه فرشته
#مرگ سراغم بیاد چکارکنم و چه آینده ای در انتظارم خواهد بود؟
برای همین تصمیم گرفتم دیگر وقت خویش را بیهوده صرف نکنم قدمی در راستای خوشبختی
#قیامت بردارم...
😔 #التماس_تفکر @zakerin_allah1¯\_(
♥️‿
♥️)_/