Смотреть в Telegram
از خود رمیدم به خود رسیدم از خودم رمیده بودم. همچون مرغی پرکنده به این سو و آن سو می‌رفتم و نمی‌دانستم باید چه گِلی روی سرم بریزم. دیدارش به جای اینکه خوشحالم کند بهمم ریخت. مغبون و سرگردان دنبال راهی می‌گشتم. بارانی بلند سدری رنگم را به تن کردم و بیرون زدم. سوز عجیبی در هوا پیچیده بود. صورتم را در شالگردنم پنهان کردم و جز چشمانم چیزی مشخص نبود. هنوز چیز زیادی از او نمی‌دانستم ولی چگونه میان قلبم خانه کرده بود. قلبم از سرما می‌لرزید. به سرعت خودم را به نزدیک‌ترین کافه رساندم. جای دنجی را انتخاب کردم و نشستم. جز من کسی تنها به آن کافه نیامده بود. صدای قهقهه‌ی دو دوست را از میز بغلی‌ام می‌شنیدم. دستانم را روی شانه‌ام گذاشتم و خودم را بغل کردم. تا به حال آنقدر حالت بد بود که میان جمع زیر گریه بزنی؟ داشتم گریه می‌کردم. از همه رمیده بودم تا ببینم با خودم چند چندم. دفترم را از کیف زرشکی‌ام بیرون کشیدم. دفتری که پر از حرف‌های ناگفته بود. باید با کلمات خالی می‌شدم. نوشتم و نوشتم. چایم سرد شد و شیرینی نبات دلم را می‌زد. فقط یک لب نوشیدم و به نوشتن ادامه دادم. افشای درونیاتم مهم‌ترین کاری بود که باید می‌کردم. شبیه یک روانکاو از خودم سوالاتی را پرسیدم. چرا این همه رنج می‌کشی؟ چگونه حاضری خودت را برای کسی که نمی‌شناسی فدا کنی؟ چرا هنوز دوستش داری؟ آیا حاضری با همین رفتارهای آزاردهنده و نامانوس وارد زندگی‌ات شود؟ دوباره و دوباره هوچی‌بازی‌هایش را به خاطر آوردم و گفتم نه اصلن نمی‌توانم همچین فردی را بپذیرم. اعتراف کردم به اشتباهاتم. چنان سبک شده بودم که دلم می‌خواست پرواز کنم. انگار خودم را دوباره زاییدم. چیزی شبیه شکوفا شدن و نفسی از سر آسودگی کشیدن. بعد از آن انگار آدم‌های آن کافه هم برایم زیباتر شده بودند. خنده‌هایشان دلنشین‌تر شده بود. وقتی نگاهشان می‌کردم به من لبخند می‌زدند. فهمیدم زمانی که با خودم مهربان‌ترم بقیه هم بی‌اختیار مهربانی‌شان را تقدیمم می‌کنند. فهمیدم وقتی خودم عصبی و گرفته‌ام جهانم رنگ دیگری دارد. زمانی که تمام احساسات و رفتارهایم را بازبینی می‌کنم چیزهایی می‌فهمم که باید در جهت اصلاحشان گام بردارم. ✍🏻 زهرا صلحدار #کلمه_برداری @zahra_solhdar
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств