شب مشق گیسوان درازِ که کرده است؟
دست طمع به گردن رازِ که کرده است؟
این داغ سینهسوز که جان روشن است ازو
ما را چنین شبیه گدازِ که کرده است؟
ما را مقیم حیرت خود کرده بود عشق
اینک ببین که آینهبازِ که کرده است
بستیم عهد لب نگشاییم پیش دوست
دل این گلایهها به جوازِ که کرده است؟
ما را که رخت رخوتمان بود از الست
مست هوس، کرشمهی نازِ که کرده است؟
این گردبادِ تازهنفس در طواف خویش
رقص جنون به زخمهی سازِ که کرده است؟
آلودهی نجاست جان را نماز نیست
دل بی وضوی مرگ، نمازِ که کرده است؟
هر چارسوی بادیه محراب آینه است
معلوم نیست رو به حجازِ که کرده است؟
روزی که تن به خمّ حقیقت سپردهای
گفتی تو را به رنگ مَجازِ که کرده است؟
شیوا، ببین که در پس یک عمر ادّعا
صد رنگ التجا به نیازِ که کرده است؟
#محمدعلی_شیوا
#زبور_حیرت
@zabour_heyrat