Смотреть в Telegram
شب‌نامه #محمدعلی_شیوا به حال خود گذار ای خواب تلخ، ای مکر بیداری! مرا با خود نخواهد برد این افسانه، این افسون تکراری مرا با خود نبود و نیست از چیزی درین غربت هراسم غیر چشمانی که عمری کرده در آئینه درگیر خودآزاری مرا با خود نه اینجا در قماری نابرابر می‌برم از خود، نه می‌بازم درین هنگامه‌ی مرموز بازی‌هاست پنداری مرا با خود فریب زیستن، مسخ تکاپوی فریبای زمان بودن کجاها برده این مکّاره، این معشوق بازاری، مرا با خود! مرا با زندگی نابسته عهدی هست آری، عاقبت امّا مگر بیگانه خواهد کرد این اقرار اجباری، مرا با خود خیال خامِ این آرایش مسموم، این کابوس مردافکن رها بگذارد آیا لحظه‌یی در این شب جاری، مرا با خود؟! مگر کی یا کجا دست از سر تاریخ بردارد فریب رنگ تماشای دل‌آزار جهان داده است بیزاری مرا با خود همه بازیگر بی قدر و مزد قصه‌ی مرگیم، می‌دانم چه بیهوده است جنگ، امّا! ازین یک عمر بیگاری، مرا با خود به جشن بیخودی، ناخوانده مهمانِ سبکرفتارِ خود بودم ولی آورده زنگ ساعت حیران دیواری مرا با خود به مِهر است از قضا «شیوا» درین شب‌نامه‌ی بی‌انتها، آری ولی ای مهربان! نامهربان می‌خواهد انگاری مرا با خود #محمدعلی_شیوا #زبور_حیرت @zabour_heyrat
Telegram Center
Telegram Center
Канал