داغ نارسایی
تاچند این شور و شر و سرگشتهپایی؟
از ننگ چاه و راه، این سر در هوایی؟
تا کی برای خاطر مشتی کر و کور
درّ یتیمی بودن و شبنمنمایی؟
با این کمند پاره این زنجیر بیجان
کی میتوان از سختجانان دلربایی؟
کی میرسد حتی به خاطر، از سر وهم،
بیگانه از خود را خیال آشنایی؟
شوق غبار و آفتابی دامنافشان
سعی رسای ما و داغ نارسایی
گیسوفشان عریانتر از موج تبسّم
هر صبح میرقصد عروس روشنایی
آیینهبندان شهری از شوق تماشا
حیرت نخواهد بست طرف از بیحیایی
یک عمر محکوم سکوتی سربهزیریم
ماییم و از شرم نگاهش سرمهسایی
در وهم این صحرا چه از گردی برآید؟
جز ادعای سادهی بیدستوپایی
وقتی عیار مدعی، شمشیر باشد
"کم ادعایی نیست این بیادعایی"*
سهل است، وقتی پای غیرت در میان است
با لکنتی مزمن، چنین
شیواسرایی
#محمدعلی_شیوا
@zabour_heyrat
----------------
* مُراد بیگ :
من ادعایی ندارم
خاله لیلا :
همینم کم ادعایی نیست!
◇ سریال #روزی_روزگاری