🟣 روایت یک زایمان
《۷۲ ساعت درد کشیدم، سر بچه توی رحم نچرخید》
زاگاه - من تقریبا بارداری کمدردسری داشتم و خب این برای خیلی از مادرها صدق نمیکنه اصلا و دستتون رو میبوسم بابت ایثارتون. مشکلاتی که من تو ۴۱ هفته داشتم اینا بود :مسواک نمیتونستم بزنم چون بالا میآوردم. کمر درد شدید بهدلیل گودی کمر. افزایش وزن بسیار بسیار زیاد، از ۵۸ کیلو شدم ۸۲ کیلو.
🔸️از ابتدای بارداری قصدم زایمان طبیعی بود. کلاس رفتم، ورزش میکردم، پیادهروی میرفتم و... در تکتک اینروزها من سرکار ثابتم میرفتم و کسبوکار شخصیم رو میچرخوندم، کارهای خونه و غیره هم بود. روز ۲۲ اُم زایمانم بود، من تا ۱۹ دی کار کردم و دقت کنید خیلیا این شرایط رو ندارن.استراحت مطلقن، ویارهای سخت دارن، از نظر روحی میریزن بهم و غیره. تا باردار نشدید نمیتونید درکش کنید. مثلا من یهو بدون هیچ دلیلی اشکام سرازیر میشد! همه اینها با جنبش
#مهسا_امينی هم همراه بود. تصور کنید در کشوری مادر میشی که هر روز مادری رو بیفرزند میکنند.
🔸️این وسط من یه اثاثکشی رو هم از سر گذروندم تو ماههای آخر، یکی از عزیزانم تو اعتراضات دستگیر شد، چندتا مهمونی دادم و خلاصه هفتهها گذشت و رسیدیم به هفته چهل . من هیچ علامت زایمان نداشتم. دکتر بهم کپسول گل مغربی داد و گفت از این به بعد شبی یک فنجان گلگاوزبون بخور.
فایده نداشت و رسیدیم به اواخر هفته چهلویک. هوا داشت تاریک میشد که من درد وحشتناکی رو تو پهلوم حس کردم و چون اولین تجربه بارداریم بود نمیدونستم درد زایمان دقیقا چجوریه. درد به استخون رسید و ما رفتیم بیمارستان وارد بلوک زایمان شدم و رفتم برای معاینه. ضربان قلب جنین خوب بود، دهانه رحمم یک سانت باز شده بود، اما درد زایمان نبود. من رفتم برای آزمایش و سونو و مشخص شد سنگ کلیه داشتم و دفع کردم. دکترم میگفت چجوری این درد رو تحمل کردی؟ (اینجوری بودم که چرا نمیدونستم سنگ کلیه ساید افکت بارداریه؟)
🔸️بهم مسکن تزریق کردن و دارو دادن گفتن برو خونه. این وسط بخاطر معاینه، لکهبینیها و خونریزیم شروع شد. شب رو با درد سپری کردم و از ساعت ۵ صبح دردها بیشتر شد. از شوق اینکه الانا فاصله دردها کم میشه، زایمان میکنم و پسرم میاد خونه، دل تودلم نبود.
#زاگاه@zaagaah 🔻ادامه روایت را در لینک زیر بخوانید:
https://zaagaah.com/ievk