«زندگی دو دوست که از مدتها پیش به هم گره خورده. بکهیونی که عاشق چانیوله و چانیولی که از عشق به همجنس فراریه. اما این فقط ظاهر قضیهست و کی واقعا از دل چان خبر داره؟»
«تهیونگی که جئون جونگکوک رو میپرسته و جونگکوکی که اون رو فقط یک مزاحم میبینه... اما عشق راهش رو بلده و از جایی نفوذ میکنه که ناپیداست.»
#شیراز#امداد_کنید این بچه دو روز زیر #ماشین یکی از همسایه ها بود. و گفتن حالش خوب نبوده و نمیرفته من اوردمش خونم اب و غذا نمیخوره بیحاله و بالا میاره ، خواهشا کسی هست که امدادش کنه، یا توی هزینه هاش کمک کنه من مدرسه ای هستم #دانش_آموزم درامدی ندارم لطفا نزارین بمیره 😢💔
شیراز هستم همین ایدی تلگرامم رو لطفا بزارید @Angela_ex
اومدیم کافه، میز بغلیمون یه کاپل بودن. وقتی پا شدن برن هیچی نخورده بودن... علناً ظرفاشون پر از بستنی و وافل بود. یعنی چییییی؟ مگه نباید تا آخرش بخوری؟
«زندگی دو دوست که از مدتها پیش به هم گره خورده. بکهیونی که عاشق چانیوله و چانیولی که از عشق به همجنس فراریه. اما این فقط ظاهر قضیهست و کی واقعا از دل چان خبر داره؟»
«تهیونگی که جئون جونگکوک رو میپرسته و جونگکوکی که اون رو فقط یک مزاحم میبینه... اما عشق راهش رو بلده و از جایی نفوذ میکنه که ناپیداست.»
گفت برایم بگو. گفتم از چه؟ گفت از نوری که درون چشمانت بود و اکنون تنها چیزی که مانده جای خالی زندگیست. گفتم میخواستم بروم اما دست و پایم اسیر زنجیر بود، ماندم اما تنها چیزی که رفت نور زندگی از درون چشمانم بود.