🌴 یـــاس نبـــوے 🌴

#معجزه
Канал
Логотип телеграм канала 🌴 یـــاس نبـــوے 🌴
@yasee_nabaviПродвигать
249
подписчиков
1,79 тыс.
фото
581
видео
263
ссылки
من آنم کَز فراقت مُستمَندم.... 🌷اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌷 کپی مطالب #حلال 🌸ب نیت فـــرج مولا 🌸 ارتباط بــاما: @Haq_SHahe_Najaf
#معجزه_زنده_شدن_تصویر_شیر_توسط_سه_امام_معصوم_علیهم_السلام 1⃣

🔵 امام موسی کاظم علیه السلام و مرد شعبده باز


علی بن یقطین گوید:

هارون مردی را به همکاری دعوت کرد که از شعبده و جادوگری بهره ای داشت تا توسط او امام موسی بن جعفر صلوات الله علیهما را در مسجد تحقیر و خجلت زده سازد و امر او را باطل گرداند.

آن مرد سحر و جادویی بکار برد. هنگامیکه غذا آورده شد در مقداری از نانها سِحر خاصی بکار برده بود که وقتی حضرت میخواستند تکه ای از آنها را بردارند نان به هوا میرفت.
و هارون (لعنت الله علیه) به این خاطر غرق در خنده و سرور میشد.

دیری نگذشت که ابوالحسن صلوات الله علیه به تصویر شیری که روی پرده ای نقش بسته بود نگاهی انداختند و فرمودند: یا اسدالله خذ عدوالله (ای شیر خدا بگیر دشمن خدا را.)

فوراً آن تصویر بصورت شیر درنده عظیم الجثه ای از پرده بیرون جست و آن مرد مکار را درید.

هارون و ندیمانش به صورت بر زمین افتاده و از ترس چیزی که دیده بودند بیهوش شدند.

وقتی به هوش آمدند هارون خدمت حضرت ابا الحسن صلوات الله علیه عرض کرد که: به حقی که من بر تو دارم از تو میخواهم که از تصویر شیر بخواه آن مرد را بازگرداند.
حضرت فرمود:اگر عصای موسی که ان طناب ها و عصاهایی که از جادوگران بلعید بود؛باز میگرداند این عکس هم آنچه را بلعیده بود

📚عيون أخبار الرضا نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 90


📚 الأمالي نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 ص 212

@yasee_nabavi

🍃یــــــاس نبوی🍃
💢 تواضع در مقابل پدر و مادر #معجزه میکند، زندگی شما را زیر و رو میکند...

آیت الله مرعشی نجفی، می‌فرمودند «وقتی مادرم مرا می‌فرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقت‌ها می‌دیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمی‌آمد ایشان را بیدار کنم، همان‌طور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم می‌مالیدم تا ایشان بیدار می‌شد. در این حال که بیدار می‌شد، برایم دعا می‌کرد و عاقبت‌بخیری می‌خواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.



@yasee_nabavi

🍃یــــــاس نبوی🍃
▪️چرا #فاطمیه مهم است؟

شاید سخن نیاز به مقدمه سازی نداشته باشد.
بی درنگ میتوان گفت: #قطعا به گودال کشاندن #حسین(ع) در ظهر عاشورا یک مقدمه داشت و آن #حمله به خانه حضرت زهرا(س) بود.

تمام ماجرا از روز #سقیفه، کنار گذاشتن علی(ع) و #هجوم به خانه حضرت شروع شد.

🔳 اما آیا #پیامبر_خدا در تربیت جامعه و اطرافیان خود #ناموفق بود؟ چرا این سوال را مطرح میکنیم؟

چگونه است که بلافاصله پس از رحلت پیامبر، اکثر کسانی که از #اصحاب نزدیک ایشان بودند، دستور پیامبر را نادیده میگیرند و حتی به #دختر ایشان اهانت میکنند؟!
پس پیامبر چه جامعه ای #تربیت کرده بود؟

🔸اگر ماجرای هجوم به خانه وحی رخ نمیداد، بدون شک مسیر تاریخ به گونه دیگری رقم میخورد.

اما مهمترین نکته برای پاسخ به این سوالات آنجاست که اساسا #تصور و برداشت ما از حکومت اسلامی نادرست است، #پیامبر قرار بر معجزه برای #تربیت انسانها نداشت، اینکه تصور کنیم همه انسانها در حکومت اسلامی معصومین به #کمال رسیده اند اشتباه ست، اساسا اگر قرار بود با #دعا یا #معجزه انبیا یا امامان جامعه اصلاح شود، دیگر نیازی به این همه آزمایش و ابتلا نبود، هنری هم نبود و طبیعتا پاداش و جزایی معنا نداشت.



@yasee_nabavi
نگرانِ هیچ #محدودیت و #اتفاقی نیستم !

منی که می دانم #معجزه ، گاهی می تواند در دلِ بدترین و پیشِ پا افتاده ترین اتفاقات ، رخ بدهد .

"کبریت" ، بر اثر یک کثیف کاریِ ناشیانه با مخلوطِ آزمایشی رویِ زمینِ آزمایشگاه اختراع شد ،

"وب کم" ، نتیجه ی تنبلیِ چند محقق ، برایِ درست کردنِ قهوه بود ،

"ساخارین" حاصلِ خوردنِ نان ، با دستهایِ آلوده ی یک پژوهشگر بود !

"پنی سیلین" ، بعد از یک بی توجهی و سهل انگاریِ ساده کشف شد ،

و "چیپس" که نتیجه ی انتقامِ یک سر آشپز ، از مشتریِ بهانه گیرش بود !

باور دارم که پشتِ تمامِ اتفاقات ، #حکمتی ست ، و محدودیت هایِ زندگی ، می تواند پله ای باشد به سمتِ پیروزی .

کافیست #باور داشته باشم ؛ که بهترین ها ، زمانی اتفاق می افتد که فکرش را هم نمی کنم .

کافیست امیدوار باشم ؛ که سخت ترین لحظات ، بانیِ بعیدترین موفقیت هاست .

باید در بدترین ها ؛ دنبالِ #بهترین باشم ،
باید به محدودیت ها ، به چشمِ "#فرصت" نگاه کنم ،

باید جورِ دیگری ببینم .


#دلنوشت_مدیـــر


@yasee_nabavi

🍂یــــــاس نبوی🍂
#معجزه_زنده_شدن_تصویر_شیر_توسط_سه_امام_معصوم_علیهم_السلام 2⃣

📌 نفرین امام رضا علیه السلام و زنده شدن تصویر شیر

حمید بن مهران از کسانی بود که نزد مأمون از حضرت رضا علیه السلام بدگویی می‌کرد و امام را ساحر و فرزند ساحر می خواند و به او جسارت فراوان می‌نمود. او روزی از مأمون خواست جلسه ای ترتیب دهد تا با امام به مجادله بپردازد و قدر و شأن او را پایین آورد. 
مأمون گفت:«هیچ چیزی برای من محبوب‌تر از این نیست که بتوانی عظمت مقام علی بن موسی را در نظر مردم بشکنی.» 
بنابراین مجلسی بزرگ تشکیل داد و کارگزاران و قضات و بزرگان شهر را جمع نمود و از حضرت رضا علیه السلام خواست در آن مجلس حاضر شود. مجلس تشکیل شد و امام تشریف آورد. 
حمید بن مهران رو به امام کرد و در کمال بی ادبی و جسارت گفت:« مردم چه حکایت‌ها از شما تعریف می‌کنند و چه نسبت‌ها به شما می‌دهند که خود شما آنها را قبول ندارید. مثلاً می‌گویند به دعای شما باران آمده! باران که هر سال می‌آید. چرا مردم آن را یکی از معجزات شما می‌شمرند و خیال می‌کنند شما در دنیا نظیری ندارید! امیرالمؤمنین مأمون است که مثل و نظیر ندارد و شما را این گونه احترام می‌کند!» 
حضرت رضا علیه السلام در کمال ادب و آرامش فرمود:«من مردم را منع نمی کنم که نعمت‌هایی را که خداوند به من داده بازگو کنند. گر چه من با این نعمت‌ها فخرفروشی نمی‌کنم. اما اینکه گفتی مأمون به من احترام می‌گذارد، این همانند احترام پادشاه مصر نسبت به حضرت یوسف است، و حال آن دو هم روشن است...» 
حمید بن مهران غضبناک شد و گفت:« ای فرزند موسی بن جعفر! تو از حد خودت تجاوز کرده ای و سخنان بیهوده می‌گویی. باریدن بارانی را که وقتش مقدر و معلوم است و عقب و جلو نمی افتد به خود نسبت می‌دهی و به آن فخر می‌کنی؟! گویا معجزه ابراهیم خلیل آورده ای که پرندگان را زنده کرد و آنها پرواز کردند! اگر راست می گویی این دو شیر روی پرده را زنده کن تا مرا بدرند. و الّا دعا کردن و باران آمدن که معجزه نیست!» 
امام رضا علیه السلام به غضب آمد که غضب او غضب خداوند است و با صدای بلند بر آن دو شیر فریاد زد که:« این فاجر و تبهکار را بدرید!» ناگهان نقش‌های آن دو شیر بر روی پرده جان گرفتند و جهیدند و آن ملعون را گرفتند و بلافاصله دریدند و خوردند و کوچکترین اثری از او باقی نگذاشتند. 
سپس امام فرمود:«اکنون به جای خود بازگردید.» 
شیران رفتند و دوباره نقش روی پرده شدند. مأمون که از این صحنه به شدت ترسیده بود، گفت:« الحمد لله که خداوند ما را از شر حمید بن مهران نجات داد.» سپس گفت:«یا ابن رسول الله! خلافت متعلق به جد شما رسول الله است و بعد از او شما سزاوار آن هستید. اگر می‌خواهید، من اکنون خلافت را به شما واگذار کنم.» 
امام فرمود:«من اگر خلافت را می خواستم، به تو مهلت نمی‌دادم. ولی خداوند به من امر فرموده که تو را به حال خود رها کنم.» 


📚 بحارالانوار ج 49ص 183
📚 عیون اخبار الرضا، ج 2 ص 167-172


@yasee_nabavi

🍃یــــــاس نبوی🍃
#معجزه_زنده_شدن_تصویر_شیر_توسط_سه_امام_معصوم_علیهم_السلام 1⃣

🔵 امام موسی کاظم علیه السلام و مرد شعبده باز


علی بن یقطین گوید:

هارون مردی را به همکاری دعوت کرد که از شعبده و جادوگری بهره ای داشت تا توسط او امام موسی بن جعفر صلوات الله علیهما را در مسجد تحقیر و خجلت زده سازد و امر او را باطل گرداند.

آن مرد سحر و جادویی بکار برد. هنگامیکه غذا آورده شد در مقداری از نانها سِحر خاصی بکار برده بود که وقتی حضرت میخواستند تکه ای از آنها را بردارند نان به هوا میرفت.
و هارون (لعنت الله علیه) به این خاطر غرق در خنده و سرور میشد.

دیری نگذشت که ابوالحسن صلوات الله علیه به تصویر شیری که روی پرده ای نقش بسته بود نگاهی انداختند و فرمودند: یا اسدالله خذ عدوالله (ای شیر خدا بگیر دشمن خدا را.)

فوراً آن تصویر بصورت شیر درنده عظیم الجثه ای از پرده بیرون جست و آن مرد مکار را درید.

هارون و ندیمانش به صورت بر زمین افتاده و از ترس چیزی که دیده بودند بیهوش شدند.

وقتی به هوش آمدند هارون خدمت حضرت ابا الحسن صلوات الله علیه عرض کرد که: به حقی که من بر تو دارم از تو میخواهم که از تصویر شیر بخواه آن مرد را بازگرداند.
حضرت فرمود:اگر عصای موسی که ان طناب ها و عصاهایی که از جادوگران بلعید بود؛باز میگرداند این عکس هم آنچه را بلعیده بود

📚عيون أخبار الرضا نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 90


📚 الأمالي نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 ص 212

@yasee_nabavi

🍃یــــــاس نبوی🍃