💚 مُنتَظِران ظُهور 💚

#یادش_بخیر
Канал
Логотип телеграм канала 💚 مُنتَظِران ظُهور 💚
@yamahdi_fateme313Продвигать
14,23 тыс.
подписчиков
9,28 тыс.
фото
4,84 тыс.
видео
2,72 тыс.
ссылок
مولا جانم 💚 گله ای نیست اگر این همه آواره شدیم 😔 تا زمانی‌که نیایی سروسامانی نیست 💔 #امام_سجاد(ع) #منتظران_ظهور امام #مهدى (عج) برترین اهل هرزمان اند 💚 ✅ کپی با ذکر صلوات جهت تعجیل در ظهور ◀️ آزاد میباشد ❤️ @ad_mahdi313
❇️ #یادش_بخیر_اون_قدیما ...

رفاه امروز از قدیم خیلی بیشتره 💸
اونی که امروز کم رنگ شده صفا و صمیمیت و دور شدن دل‏ها از یک دیگر است 💔
تجمل پرستی، چشم و هم چشمی هزینه دارد و برای آن باید بیشتر کار کرد و کمتر استراحت و طبعاً کمتر رفت و آمد 😔

توقعات پایین بود؛ عروسیها ساده و بی ریا بود 🧖‍♀🧖‍♂
گاهی یک هفته خانه عروس و داماد از خویشان دور و نزدیک پر بود . اگر بود دایره ‏ای وگرنه بر ته دیگی مسی، میزدند و می‏رقصیدند. نه گله‏ ای در کار بود و نه لفچ و لُنجی (اِفاده) آسمان رو ابری میکرد و زمین را فرش. ظهر هم که می‏شد هر کس راه خونه خودشو پیش میگرفت و عصرونه دوباره دور هم جمع بودند. جوانتر‏ها باهم بودند و و مسن تر‏ها دورهم دلها شاد بود و غصه ‏ها گُم 🤗

قدیما تلویزیون نبود…📺

در شب نشینیا ، (که معمولاً هفتگی بود ، و در دوران عید بیشتر ) بزرگتر‏ا از تجربه شون تعریف می‏کردند و نُقل مجلس حکایات گلستان سعدی و فردوسی و اشعار حافظ و عطار و… بود . اون زمون ادب جایگاه والایی داشت 👌 فرزند بر پدر نمی تاخت و پدر حرمت فرزند رو نگه می‏داشت 😊 قوم و خویش‏های دور که امروز ما اون ها رو هفتاد پشت بیگانه می‏دونیم .نوه و نبیره و پسر عمو و دختر خاله و دایی و عمه بودن.

چای استکانی نوشابه‌‏ ی گوارا بود و تخمه ‏ی خربزه آجیل مجلس. گاهی تاسپیده دم (مخصوصا تو تابستونا ) روی پلاس و زیلو می‏نشستن و تخمه می‏شکستن ، می گفتن و می‏خندیدن . مردم بی ادعا بودند در مجلسشان برای پُز جایی نبود. گاه می‏شد کسی در بین اقوام که وضع بهتری داشت به مناسبتی یا به بهانه‏ ای گوسفندی چاق و چله قورمه می‏کرد و بچه‏ ها کنار دیگ آبگوشت چرب و شور جمع می‏شدن و دود کنده را همراه بوی جزغاله استنشاق می‏ کردن و گاه گاهی ناخنکی می‏زدن و مخصوصا که دزدکی کش می‏رفتن 😅

یادش بخیر! 😔

داستان‏های ملا نصرالدین شادی بخش مجلس بود و خنده‏ه ای بلند ته دل را از کدورت و کینه شستشو می‏داد 😇 سفره که پهن می‏شد بخار آب گوشت و بوی گوشت تف داده شده معده ‏ها را به تلاطم می‏ آورد . انواع ترشی و احیانا سبزی و پیازی که به ضرب مشت شکسته می‏شد؛ با چاشنی خنده و جوک سنگ خارا را آب می‏کرد. مثل امروز آب را با نَی نمی خوردن و آبگوشت را با قاشق و چنگال اونهم با هراس از بالا رفتن چربی و فشار خون و یا ترس از مرض قند. نان ترید شده در آبگوشت را چنان می‏خوردن که بیماری فرار میکرد وسلامتی به معده‏ ها خوش آمد می‏گفت 😍

اون زمان صفا بود. زن ومرد شریک غم وشادی هم بودند ☺️ مثل این روزها مرد از ندارم گفتن عرق شرم بر چهره اش نمی نشست و زن نمی گفت به من ربطی ندارد که نداری بزا و بیار . زن و مرد مکمل هم بودند درست مثل انگشتان دست 🙂
خط زندگی را زیبا می‏نوشتن و سرنوشت را نیکورقم می‏زدن 😊

نه مدرس‏ی فمنیستی بود که بر آتش ملال و تفرقه بدمه و نه مکتب خود برتر بینی که به کوری چشم دختر آبجی خدیجه ؛ قباله رو سکه طلا کنه اون روز‏ها مادران اگر چه ظاهرا بی سواد بودن ؛ اما در فن خانه‌‎داری مهارتی عجیب داشتن ؛ روان شناسی نخونده بودن اما روانشناسانه تربیت می‏کردن . اون روزا پسرا در برابر بابا نمی ایستادن و دخترا مادرا را امُّل نمی خوندن 😔 به تجربه‏‌ی بزرگان و ریش سفیدای فامیل بها میدادن و اون ها خوش بختی رو به جوونا تقدیم می‏کردن 😌

اون زمان بر عکس امروز سطح سواد پایین بود و سطح فهم بالا . خوش به حال پدربزگم که در زمانی می‏زیست که “چراغ موشی” روشنی بخش شبها بود. زود می‏خوابیدن و زود بیدار می‏شدن . جعبه‏ ی شیطان نبود که تا سر صبح بر جامون میخکوبمون کنه و بی عفتی بهمون یاد بده 😔 اون روزا خیلی با امروز فرق می‏کرد خانواده به اجباری مقدس دور هم جمع می‏شدن . زمستون‏ا زیر کرسی کنار هم می‏نشستن و با بوی زغال تاق و بنه نفس می‏کشیدن😋 نه آسمی بود و نه سکته‏ای ؛ اگر بود نادر بود و مرگ مفاجاتش می‏خوندن .

هر چیز سر جای خودش بود . بهار که می اومد شهر و روستا را پر از عطر گل‏های بادوم و زرد آلو و گل‏های وحشی می‏کرد . بوی دیوار‏های کاه گلی کوچه باغ‏ها با رایحه علف‏های باران خورده آدم راسر مست می‏کرد😍 رقص شاخه‏ ها همراه غزلخوانی بلبلای آزاد در سپیده دم خنده بر لبها که نه دلها میاورد 😊

اما امروز شده دود و خونه های آپارتمانی و برج و یه خونه سی ، چهل متری با دل هایی که جسمن نزدیک هم هستن و روحن ... 💔

یاد باد آن روزگاران یاد باد ...

کانال به عشق مهدی فاطمه (عج)

🆔 @yamahdi_fateme313 💚
❇️ #یادش_بخیر_اون_قدیما ...

رفاه امروز از قدیم خیلی بیشتره 💸
اونی که امروز کم رنگ شده صفا و صمیمیت و دور شدن دل‏ها از یک دیگر است 💔
تجمل پرستی، چشم و هم چشمی هزینه دارد و برای آن باید بیشتر کار کرد و کمتر استراحت و طبعاً کمتر رفت و آمد 😔

توقعات پایین بود؛ عروسیها ساده و بی ریا بود 🧖‍♀🧖‍♂
گاهی یک هفته خانه عروس و داماد از خویشان دور و نزدیک پر بود . اگر بود دایره ‏ای وگرنه بر ته دیگی مسی، میزدند و می‏رقصیدند. نه گله‏ ای در کار بود و نه لفچ و لُنجی (اِفاده) آسمان رو ابری میکرد و زمین را فرش. ظهر هم که می‏شد هر کس راه خونه خودشو پیش میگرفت و عصرونه دوباره دور هم جمع بودند. جوانتر‏ها باهم بودند و و مسن تر‏ها دورهم دلها شاد بود و غصه ‏ها گُم 🤗

قدیما تلویزیون نبود…📺

در شب نشینیا ، (که معمولاً هفتگی بود ، و در دوران عید بیشتر ) بزرگتر‏ا از تجربه شون تعریف می‏کردند و نُقل مجلس حکایات گلستان سعدی و فردوسی و اشعار حافظ و عطار و… بود . اون زمون ادب جایگاه والایی داشت 👌 فرزند بر پدر نمی تاخت و پدر حرمت فرزند رو نگه می‏داشت 😊 قوم و خویش‏های دور که امروز ما اون ها رو هفتاد پشت بیگانه می‏دونیم .نوه و نبیره و پسر عمو و دختر خاله و دایی و عمه بودن.

چای استکانی نوشابه‌‏ ی گوارا بود و تخمه ‏ی خربزه آجیل مجلس. گاهی تاسپیده دم (مخصوصا تو تابستونا ) روی پلاس و زیلو می‏نشستن و تخمه می‏شکستن ، می گفتن و می‏خندیدن . مردم بی ادعا بودند در مجلسشان برای پُز جایی نبود. گاه می‏شد کسی در بین اقوام که وضع بهتری داشت به مناسبتی یا به بهانه‏ ای گوسفندی چاق و چله قورمه می‏کرد و بچه‏ ها کنار دیگ آبگوشت چرب و شور جمع می‏شدن و دود کنده را همراه بوی جزغاله استنشاق می‏ کردن و گاه گاهی ناخنکی می‏زدن و مخصوصا که دزدکی کش می‏رفتن 😅

یادش بخیر! 😔

داستان‏های ملا نصرالدین شادی بخش مجلس بود و خنده‏ه ای بلند ته دل را از کدورت و کینه شستشو می‏داد 😇 سفره که پهن می‏شد بخار آب گوشت و بوی گوشت تف داده شده معده ‏ها را به تلاطم می‏ آورد . انواع ترشی و احیانا سبزی و پیازی که به ضرب مشت شکسته می‏شد؛ با چاشنی خنده و جوک سنگ خارا را آب می‏کرد. مثل امروز آب را با نَی نمی خوردن و آبگوشت را با قاشق و چنگال اونهم با هراس از بالا رفتن چربی و فشار خون و یا ترس از مرض قند. نان ترید شده در آبگوشت را چنان می‏خوردن که بیماری فرار میکرد وسلامتی به معده‏ ها خوش آمد می‏گفت 😍

اون زمان صفا بود. زن ومرد شریک غم وشادی هم بودند ☺️ مثل این روزها مرد از ندارم گفتن عرق شرم بر چهره اش نمی نشست و زن نمی گفت به من ربطی ندارد که نداری بزا و بیار . زن و مرد مکمل هم بودند درست مثل انگشتان دست 🙂
خط زندگی را زیبا می‏نوشتن و سرنوشت را نیکورقم می‏زدن 😊

نه مدرس‏ی فمنیستی بود که بر آتش ملال و تفرقه بدمه و نه مکتب خود برتر بینی که به کوری چشم دختر آبجی خدیجه ؛ قباله رو سکه طلا کنه اون روز‏ها مادران اگر چه ظاهرا بی سواد بودن ؛ اما در فن خانه‌‎داری مهارتی عجیب داشتن ؛ روان شناسی نخونده بودن اما روانشناسانه تربیت می‏کردن . اون روزا پسرا در برابر بابا نمی ایستادن و دخترا مادرا را امُّل نمی خوندن 😔 به تجربه‏‌ی بزرگان و ریش سفیدای فامیل بها میدادن و اون ها خوش بختی رو به جوونا تقدیم می‏کردن 😌

اون زمان بر عکس امروز سطح سواد پایین بود و سطح فهم بالا . خوش به حال پدربزگم که در زمانی می‏زیست که “چراغ موشی” روشنی بخش شبها بود. زود می‏خوابیدن و زود بیدار می‏شدن . جعبه‏ ی شیطان نبود که تا سر صبح بر جامون میخکوبمون کنه و بی عفتی بهمون یاد بده 😔 اون روزا خیلی با امروز فرق می‏کرد خانواده به اجباری مقدس دور هم جمع می‏شدن . زمستون‏ا زیر کرسی کنار هم می‏نشستن و با بوی زغال تاق و بنه نفس می‏کشیدن😋 نه آسمی بود و نه سکته‏ای ؛ اگر بود نادر بود و مرگ مفاجاتش می‏خوندن .

هر چیز سر جای خودش بود . بهار که می اومد شهر و روستا را پر از عطر گل‏های بادوم و زرد آلو و گل‏های وحشی می‏کرد . بوی دیوار‏های کاه گلی کوچه باغ‏ها با رایحه علف‏های باران خورده آدم راسر مست می‏کرد😍 رقص شاخه‏ ها همراه غزلخوانی بلبلای آزاد در سپیده دم خنده بر لبها که نه دلها میاورد 😊

اما امروز شده دود و خونه های آپارتمانی و برج و یه خونه سی ، چهل متری با دل هایی که جسمن نزدیک هم هستن و روحن ... 💔

یاد باد آن روزگاران یاد باد ...

#یلداتون_مبارک 🌹

کانال به عشق مهدی فاطمه (عج)

🆔 @yamahdi_fateme313 💚
💚 مُنتَظِران ظُهور 💚
🌹🌹 فرزند ۳ حق بر گردن پدرش دارد: مادر خوبى برايش انتخاب كند، نام نيكويى بر او بگذارد و در تربيت او بكوشد #امام_صادق (ع) «روز جهانی #کودک 👦🏻😍🧒🏻 گرامی باد.»
البته روزش که دیگه گذشت 😅🙈
الان شب شده 😑

ولی واقعا نینی تو تصویر خیلی نازه 😅😅😍

– بچه که بودیم، چه دل‌های بزرگی داشتیم، اکنون که بزرگیم، چه دلتنگیم!😑

– کاش دل‌هامون به بزرگی بچگی بود.

– کاش برای حرف‌زدن، نیازی به صحبت‌کردن نداشتیم و فقط «نگاه» کافی بود.👀

– بچه که بودیم تو جمع گریه می‌کردیم، بزرگ که شدیم، تو خلوت.😭

– بچه که بودیم راحت دل‌مون نمی‌شکست، بزرگ که شدیم، خیلی آسون دل‌مون می‌شکنه.💔

 – بچه که بودیم همه‌رو ۱۰تا دوست داشتیم، بزرگ که شدیم، بعضی‌هارو هیچی، بعضی‌هارو کم و بعضی‌ها‌رو بی‌نهایت دوست‌داریم.💕

– بچه که بودیم قضاوت نمی‌کردیم و همه یکسان‌بودن، بزرگ که شدیم، قضاوت‌های درست و غلط موجب شد که اندازه‌ی دوست‌داشتنمون تغییر کنه.😔

– بچه که بودیم اگه با کسی دعوا می‌کردیم، یک‌ساعت بعد از یادمون می‌رفت، بزرگ که شدیم، گاهی دعواهامون سال‌ها تو یادمون می‌مونه و آشتی نمی‌کنیم.

 – بچه که بودیم بزرگ‌ترین آرزومون داشتن کوچک‌ترین چیز بود، بزرگ که شدیم، کوچک‌ترین آرزومون، داشتن بزرگ‌ترین چیزه.😥

 
– بچه که بودیم آرزومون بزرگ‌شدن بود، بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگی‌رو داریم.👶🏻

– بچه که بودیم تو بازی‌هامون همه‌اش ادای بزرگ‌ترهارو درمی‌آوردیم، بزرگ که شدیم، همه‌اش تو خیال‌مون برمی‌گردیم به بچگی.👦🏻🧒🏻

#یادش_بخیر 😥❤️

کانال به عشق مهدی فاطمه (عج)

🆔 @yamahdi_fateme313 💚
🦋 اگه امروز ديديد يه كيف واسه خودش داره راه میره تعجب نكنيد 😳😕🤨
.
.
‌.
‌‌.
بابا اینا کلاس اولین که کیف از خودشون بزرگتره ... 😍😅🤣😂

#خنده_حلال 😊
#اول_مهر 🍁
#یاد_دروران_مدرسه
#یادش_بخیر 🌷