🌹( بِسمِ الرّبِ الحُسَین علیه السلام )
🌹 🏴" دلنوشته سفر اربعین 95 "
🏴بار دگر گفتم روم من اربعین # نزد حسین ابن علی آن شاه دین
روزها گذشت شد ده صفر# راهی شدم من به سفر
رفتیم همه به سمت رَب # تا که رسیدیم مرز غرب
وارد شدیم داخل به شهر# زائر روان بودش چو نهر
این شهر بُود مهران # داشتش نشان تهران
اتوبوسها و اقلام#داشتند همه یک آرم
نوشته بود بر آن # شهرداری تهران
************
ذهنم برفت بر آن زمان#که جنگ بود در این مکان
در آن طرف دشمن بود#در این طرف همرزم بود
مهران هنوز در چنگ بود# همچون اسیر در بند بود
بهر نبرد با دشمن#گرد آمدند اهل فن
در یکطرف محسن بود # فرماندهان هم جمع بود
بحث بر سر مهران شد#آزادیش از بند شد
سِرِدلها باز شد#ناگفته ها فاش شد
لکن فتاد یک اختلاف# برخی نظر داشتند خلاف
یادم فتاد آن خاطره#گفتا سخن پر جاذبه
فردی که بعد گردید شهید#آورد همه یک دل پدید
گفتا جواد که شد شهید#یک جمله ای که بود نوید
حین آن سخن نقل می کنم#خیلی خُلاصش می کنم
تبدیل به نظمش می کنم#نقل به مضمون می کنم
گفت : " چون حسین بر خط زنیم#صدامیان برهم زنیم
مگر حسین ما چه داشت؟# جز همت و ایمان چه داشت؟
دیدی حسین ما چه کرد#بی عِده و عُده چه کرد
او غیر تکلیف فکر نکرد#جز به خدا تکیه نکرد
گفت گر بمانم یکه من#خواهم که جنگید تن به تن
کشتند همه یاران او#بردند اسیر خاندان او
گر سر به نیزه کشته شد#لیکن به دینش مصلح شد
پس ما همه باشیم چنین#تا که بماند اصل دین "
***********
این گفته اش ولوله کرد#تصمیم جمع یکسره کرد
عزمِ همه جزم شد#نتیجه اش جنگ شد
نبرد و جنگ آغاز شد#مهران دوبار آزاد شد
بار دگر آباد شد#منزلگه زُوار شد
************
بُگذاریم و بِگذریم#تا ز هدف نگذریم
ساعت نشان از پنج بود#خورشید کمی کمرنگ بود
از کوت و دشت و رملها#رفتیم به شهر رنجها
همان کوفه که اهلش#وفا نکرد به عهدش
زین شهر اهل نِفاق#رفتیم محل وفاق
همان نجف که دفن شد#علی که فرق دوتا شد
در جنبِ مرقدِ حکیم#آن کشته آل رجیم
بود موکب مردی شفیق#وارد شدیم با دو رفیق
آن شب که صبح کردیم#عزمی دگر کردیم
از پشت وادی السلام # رفتیم حرم بهر سلام
پس از کمی راز ونیاز#خواندیم همه جمعی نماز
گفتیم علی رخصت بده#براتِ کربلا بده
*****************
آنروز گذشت، شب شد سپر#تصمیم گرفتم بر سفر
خود را به شکل عاشقان#کردم ادای عارفان
گفتا ندایی کن حیاء#ای خاک بر عُجب و ریاء
گفتم اگر پستم#غرقِ گناه هستم
لیک آمدم پاک شم#در این مسیر خاک شم
گفتا که شرط بندگیست#داشتن بلا در زندگیست
چون که بلا است لِلولا#از ما نباشد بی بلا
گفتم خدا حفظ کن مرا#از خفت و خواری مرا
زین جمع اگر بیرون کنی#دردم دوا کِی می کنی؟
گفتا اگر خواهی دوا#پس خود رسان به کربلا
از او بخواه هر درد دوا#که او شفاست و هم دوا
زین چند کلام و گفتگو#بر خود بگفتم هیچ مگو
آن کن که حین گفتند تو را#در بندگی نَبوَد چرا؟
***************
عزم سفر نمودم#پای به ره نمودم
این ره اگر دور بود#تمامیش نور بود
دل در تب و تاب بود#حسین مرا یار بود
آنچه در این ره بود# ایثار و اخلاص بود
طی من بکردم در دو شب#موکب به موکب شب به شب
خدمت بکردند مرد و زن#هم کودک و هم پیرِ زن
هر چند که دید اهلِ ولا#در این مسیر صدها بلا
لکن رسیدم کربلا # بی آنکه بینم یک بلا
*************
اینجا همه بر سر زنان#یادی کنند از آن زمان
گویند حسین ما چه شد#آن اکبر و اصغر چه شد
اینجا حسین سر داده است#هم عون و جعفر داده است
عباس دو دستش داده است # فرقش جدا چشم داده است
اصغر گلویش پاره شد#قربانیِ رَبّش بشد
خونش به عرش باران شد# برعرشیان غوغا شد
بیا و ببین بین الحرم#دستش جدا صاحب عَلم
مشکش ز تیر سوراخ شد#
شرمنده اطفال شد
دستش بِبُرد بر زیرِ آب# بی بهره ریخت آب روی آب
چشمش فتاد بر روی آب# آن ساقیِ تشنه به آب
دانی چرا دستش جدا چشمش فدا؟# این شافیِ روز جزا
چون دست و هم چشمش به آب# هرچند نبرد بهره ز آب
زد دست و چشمش را نهیب#برده امامم این نصیب؟
پس بایدش جبران کنی#این دست و چشم قربان کنی
دستش جدا شد زین سبب# چشمش فدا شد زین ادب
****************
این گفته ها احساس بود# این روضه عباس بود
هر چند که دارم سوز دل# کوته کنم این حرفِ دل
این قطره از دریا بود# شرحی ز کربلا بود
✅ارسال شده توسط کاربران کانال رازمجنون
" دلنوشته زائر اربعین 95 - محمد کبیری از کرج "
https://tlgrm.me/yadegareshohada