#همسرانہ🖋 درد و دلهای همسر شهید بلباسی:
تو اصلا آدم حرف گوش كني نبودي!
تو اصلا نمي خواستي مثل هم سن و سالاي خودت رفتار كني!
وقتي كه همه ايّام عيد مشغول ديد و بازديد بودن،تو با بروبچه هاي جهاديت تو دارخوئين و شادگان و كياسر يا بيل و كلنگ دستت بود يا مشغول كارهاي فرهنگي بودين...
وقتي همه كنار ساحل آتيش روشن كرده بودن يا داشتن قدمت فلان بناي تاريخي رو چك ميكردن تو توي اردوگاه شهيد باكري خرمشهر سوار ماشين لجن كش،چاه و خالي مي كردي تا بوي تعفن زائراي شهدا رو اذيت نكنه.
فرمانده...
فرمانده،اسمش روش هست
بايد ديسيپلين داشته باشه،فرمانده كه نبايد سرويس بهداشتي اردوگاه و بشوره
يا حياط اردوگاه و جارو بزنه...
وقتي با چند نفر از بچه حزب اللهي ها!پيش مادر شهيدي نشسته بودين تو بايد مثل اونا با كت و شلوار خيلي شيك و مجلسي مي نشستي و با سرو صورت آنكارد شده به خاطرات مادر شهيد گوش ميكردي!
ولي تو با لباس خادمي و خاكيت و چشمايي كه از خستگي رمق نداشت نشسته بودي و چرت ميزدي،كه يهو يكي از همون بچه حزب اللهي ها!يك نگاه تندي بهت كرد (كه چرا چرت ميزني)و بلند گفت:من بايد شهيد بشم!!
اگه من شهيد نشم پس كي ميخواد شهيد بشه؟!
و تو كه انگار با صداي اون به خودت اومدي چشمات و باز كردي و يه نگاهي كردي و سرت و پايين انداختي...
تو هنوز گوشت بدهكار نبود!
وقتي تو جشنواره هاي مختلف مسئول برتر شناخته ميشدي و وقتي بهت ميگفتن بيا هديه ات رو بگير همكارت رو بجاي خودت مي فرستادي و خودت مشغول شناسايي يك منطقه محروم ديگه مي شدي!!
تو حرف گوش كن نبودي وقتي كه تو جريان زلزله ورزقان و هريس رفتي دنبال حكم ماموريت براي خودت و تيم جهاديت ولي هم لباس هات مخالفت كردن و گفتن كار روتين خودت و بكن چيكار به اين كارا داري!
و تو بدون حكم و حق ماموريت رفتي دنبال وظيفت!
تو هنوز گوشت بدهكار نبود آخرشم داوطلب شدي و رفتي و مدافع حرم شدي
رفتي براي نابودي تكفيري ها
شدي شهيد مدافع حرم
اونم جاويدالاثر
ولي خب ميگن با مذاكره همه چي رو حل كردن
اينه ته همه گوش نكردنات.....
شهید
#محمد_بلباسی@yade_shahid