#پایی_که_جا_ماند◾️فصل پنجم:بغداد_بیمارستان الرشید
#قسمت_دویست_و_چهل_و_نه▫️دوشنبه۲۰تیر۱۳۶۷_بغداد_بیمارستان الرشید
آمبولانس خاکستری رنگ بهداری ارتش عراق، وارد بیمارستان نظامی الرشید«۱» بغداد شد. دژبانها جلوی در ایستاده بودند. قرار بود مجروحینی که قادر به راه رفتن بودند، من
و سید محمد شفاعتمنش را به داخل آسایشگاه ببرند. هادی گنجی
و نصرالله غلامی، با اینکه خودشان مجروح بودند، سیدمحمد را از آمبولانس پیاده کردند. در انتظار هادی
و نصرالله بودم که دو دژبان عراقی مرا از آمبولانس پایین آوردند
و آمبولانس بیمارستان را ترک کرد. ما را به درون آسایشگاهی که حدود سیمتری مساحت داشت، انتقال دادند.
وارد بیمارستان که شدم به خاطر نجات از زندان الرشید، دو رکعت نماز شکر خواندم. در این بیمارستان، ساختمانی را که مربوط به یکی از انباریهای بیمارستان بود، برای مجروحین جنگی تخلیه کرده بودند. دیوارهای اطرافش بیش از دو متر بود. بالای دیوار سیم خاردار حلقوی کشیده بودند.
مساحت آن بخش حدود هزار متری میشد. دو آسایشگاه مجزا از هم داشت
و یک اتاق کنار در خروجی. آسایشگاه دیگری آنجا بود که تعدادی مجروح عراقی در آن به سر میبردند.
#قسمت_دویست_و_پنجاهوارد آسایشگاه که شدم، به جز ما شش نفر سه مجروح ایرانی دیگر نیز آنجا بودند. آنها را بعد از ظهر دیروز آنجا آورده بودند.
یکی از آنها شیمیایی بود. ناراحتی ریوی ناشی از گازهای شیمیایی عذابش میداد. وقتی صحبت میکرد ریههایش تحریک میشد
و سرفهاش میگرفت.
به همین خاطر، بچهها کمتر با او هم صحبت میشدند. ترکش به شکمش خورده بود
و عفونت داخلی داشت. نای حرفزدن نداشت. شمالی بود
و اگر اشتباه نکنم بچهی رشت بود.
مجروح دیگر اهل مشهد بود. موهای جوگندمی داشت. حدود سی
و پنج سالی داشت. بر اثر موج انفجار گلوله تانک دچار موج گرفتگی شده بود. ترکش به کتف
و شانهی چپش هم خورده بود.
مهرههای گردنش آسیب دیده بود. نمیتوانست سرش را بچرخاند. نیمههای شب هذیان میگفت. بخشی از هذیانهای آن شبش را فراموش نمیکنم... برید جلو... من پشت سرتون مییام... کوله پشتیام کجاست... ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر... از شدت تب میسوخت. بچهها شروع کردند به پاشویه. هادی که از ما سالمتر بود. دستمال خیس به سرش میگذاشت
و سعی میکرد تب او را پایین بیاورد. فایدهای نداشت. هادی از نگهبانها کمک خواست. شب اول بود
و عراقیها اهمیتی نمیدادند
#ادامه_داره....
🌸 @yade_shahid 🌸