#پایی_که_جا_ماند💟فصل چهارم:بغداد_زندان الرشید
#قسمت_دویست_و_سی_و_یک▪️شنبه۱۸تیر۱۳۶۷_بغداد_زندان الرشید
✍️از میان پنج مجروحۍ ڪه از زندان شمارهۍ یڪ الرشید آورده بودند، وضعیت یڪیشان وخیم بود. با ترڪش خمپاره، رودههایش پاره شده بود، مثل احمد سعیدۍ. سینه
و سرش هم آسیب دیده بود. لهجهۍ مازندرانۍ داشت. به نظر مۍآمد چهل
و پنج سالۍ داشته باشد. از بچههاۍ لشڪر ۲۵ ڪربلا بود. محاسن زرد رنگ
و بورۍ داشت. وقتۍ او را مۍدیدم یاد برادرم سید قدرتالله مۍافتادم.
شلوارش ڪرهاۍ بود. عراقۍها پیراهن فرم پاسدارۍاش را پاره ڪرده بودند. نگهبان زندان با گاز انبر مقدارۍ از محاسنش را ڪنده بود. محاسن بلند
و زیبایۍ داشت. با این ڪه مجروح بود، هر عراقۍ ڪه از راه مۍرسید به شڪلۍ به او طعنه مۍزد
و سعۍ داشت تحقیرش ڪند.
صباح دستش را دور سرش مۍچرخاند
و با اشاره به او مۍگفت: عمامهات ڪو؟! بعضۍ از دژبانها خیال مۍڪردند او روحانۍ است. خود من هم همین تصور را داشتم. آدم ساڪت
و متینۍ بود. ڪم حرف مۍزد. اما وقتۍ حرف مۍزد، عراقۍها را تا استخوان مۍسوزاند. پاسدار بود
و حاضر نبود تحت هیچ شرایطۍ پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت ڪتمان ڪند.
#قسمت_دویست_و_سی_و_دو✍️معاون زندان ڪه ستوان یڪم بود، به او گفت: انت حرس الخمینۍ؟
درجوابش گفت: بله من پاسدار خمینۍام!
ستوان ڪه حرفهایش را فاضل ترجمه مۍڪرد، گفت: هنوز هم با این وضعیتۍ ڪه دارۍ به خمینی پایبندۍ؟
در جواب ستوان گفت: هرڪس رهبر خودشو دوست داره. یعنۍ شما مۍخواید بگید صدام رو دوست ندارید، اسارت عقیده رو عوض نمۍڪنه، عقیده رو محڪم مۍڪنه!
ستوان ڪه بیشتر اوقات بیڪارۍاش با اسرا بحث مۍڪرد
و سعۍ داشت از اسراۍ ایرانۍ بیشتر بداند، گفت: پشیمانۍ، مطمئنم.
در جوابش گفت: عاقبت اسارت حضرت زینب«س» اگه بیشتر از شهادت نبود. ڪمتر نبود. من ڪه پشیمون نیستم، این شرایط تو جنگ عادیه!
هوا خیلۍ گرم بود. دژبانها براۍ ورود افسران ارشدشان آماده مۍشدند. معمولاً روزۍ یڪۍ، دو افسر عراقۍ وارد زندان مۍشدند. پنج، شش روز اول براۍ ثبت اطلاعات فردۍ
و نظامۍ اسرا بود. روزهاۍ بعد براۍ بازدید
و شناسایۍ فرماندهانۍ ڪه هنوز شناسایۍ نشده بودند.
ستوان اسرا را از ورود یڪۍ از افسران ارشد ڪه گویا از وزارت دفاع عراق مۍآمد، با خبر ڪرد. وقتۍ مجروح ایرانۍ از رسالت حضرت زینب«س» در اسارت قوم یزید صحبت ڪرد. ستوان ادامه گفت: فرمانده ڪه مۍآد بازدید، اگه مۍخواۍ دستور بده بهت رسیدگۍ ڪنن، قهرمان بازۍ در نیار
و در حضورش اظهار ندامت ڪن. به فرمانده بگو پشیمونۍ. اینطورۍ دلش به رحم مۍآد
و دستور مۍده ببرنت بیمارستان!
#قسمت_دویست_و_سی_و_سه✍️ستوان خطاب به من
و بقیه مجروحین ڪه پشت به دیوار نشسته بودیم، گفت: با شما هم هستم، هر ڪه اظهار پشیمونۍ ڪنه، مۍره بیمارستان!
دروغ مۍگفت. حتۍ اگر اظهار پشیمانۍ هم مۍڪردیم نمۍبردند بیمارستان. قصد ستوان تحقیر اسرا در برابر افسر ارشدشان بود. از اظهار ندامت اسراۍ مجروح لذت مۍبرد. ستوان گفت: ماه گذشته همین سرهنگ اومد اینجا براۍ بازدید، دو مجروح ایرانۍ اظهار ندامت ڪردند، یڪۍشون عڪس صدام رو در حضور دیگر اسرا بوسید. همین سرهنگ دستور داد به خاطر این ڪارش او را ببرند بیمارستان. وقتۍ این حرف را زد یقین پیدا ڪردم دروغ مۍگوید. باورش سخت بود اسیر ایرانۍ عڪس صدام را در برابر دیگران بوسیده باشد.
مجروح مازندرانۍ در حالۍ ڪه با چهرهاۍ از رمق افتاده، سرش را پایین انداخته بود، به ستوان گفت: این ڪه بخواید ما ذلیل بشیم، عرض ندامت ڪنیم، عڪس صدام رو ببوسیم غیر ممڪنه! ما به یه اصولۍ پایبندیم; حتۍ اگر بمیرم، نمۍگم پشیمانم.
اگه ڪسۍ خیال ڪنه با عرض پشیمونۍ
و بوسیدن عڪس صدام دل شما به حالش مۍسوزه، سخت در اشتباهه!وقتۍ مجروح ایرانۍ این را گفت، سعۍ داشت به ما بفهماند، من این ڪار رو انجام نمۍدم، شما هم حواستون جمع باشه، اشتباه نڪنید
و با غیرت
و آبروۍ مملڪتتون بازۍ نڪنید.