#پایی_که_جا_ماند💟فصل چهارم:بغداد_زندان الرشید
#قسمت_دویست_و_بیست_و_هشت✍️عموحسن ڪه آدم دائمالذڪر
و نترسۍ بود، صدایش درآمد. دژبانها با بهڪار بردن واژههایۍ چون مجوس، آتش پرست
و ڪافر، به محمد فحش مۍدادند، عموحسن ڪه از برخورد نگهبانها تحملش سرآمده بود، از جایش بلند شد
و شروع به صحبت ڪرد. صباح سعۍ ڪرد عموحسن را سرجایش بنشاند، اما ارشد نگهبانها به صباح گفت: خلی ولۍ《ولش ڪن》.
به عموحسن اجازه داد صحبت ڪند. عموحسن به افسر ارشد بازداشتگاه
و دیگر نگهبانها گفت: شما هرچقدر دلتون مۍخواد به ما توهین مۍڪنید، فحش مۍدید، ناسزا مۍگید... به ما مۍگید، مجوس، آتش پرست، ڪافر... ما
نه ڪافریم،
نه مجوسیم،
نه آتش پرست
و نه لامذهب.
ما پیرو آقا امام حسینیم. شما فڪر مۍڪنید این بچهها چرا در مقابل آزار
و اذیت شما این همه تحمل دارن
و شڪوه نمۍڪنن؟ چون توجه
و توسلشون به اهل بیتِ;
شما به ما مۍگید ڪافر
و لامذهب. آیا به نظرِ شما یه ڪافر، مۍتونه این همه مریدِ اهل بیت باشه؟ رمز عملیاتهاۍ ما به نام ائمه بوده...
#قسمت_دویست_و_بیست_و_نه✍️بچههاۍ ما تو جبهه پلاڪهاۍ خودشونو در مۍآوردن
و دور مینداختن، مۍگفتن بۍبۍ فاطمه《س》 قبر نداره، گمنامِ. بذار ما هم گمنام شهید بشیم. بچههاۍ ما مۍگفتن، مۍخوایم مثل مادرمون مفقود باشیم
و قبر نداشته باشیم.
اونایۍ ڪه سال ۱۳۶۱ تو عملیات مسلمبنعقیل بودند، چون رمز عملیات یا اباالفضل العباس بود، از قمقمهۍ خودشون آب نخوردن. مۍگفتن آقا اباالفضل ڪنار شریعهۍ فرات تشنه شهید شد، ما هم مۍخوایم تشنه شهید بشیم.
پدران شما آقا اباالفضل رو تشنه شهید ڪردن... امروز شما هم مثل اونا شدید! این همه مجروح تو این چند روز از تشنگۍ شهید شدن، شاید به خاطر این حرفام منو هم بڪُشید، من عمر خودمو ڪردم... شما به ما مۍگید ڪافر
و لامذهب، دلم مۍخواد بدونم ڪاراۍ ما بیشتر به یه ڪافر شبیه یا ڪاراۍ شما؟!
#قسمت_دویست_و_سی✍️وقتۍ عموحسن صحبت ڪرد، دلم ریخت. خدا خدا مۍڪردم عراقۍها با او ڪارۍ نداشته باشند. من مات
و مبخوت صحبتهاۍ حماسۍاش بودم. حرفهایش را فاضل براۍ عراقۍها ترجمه ڪرد. از اینڪه او را نزدند تعجب ڪردم; فڪر ڪردم شاید به این خاطر با او ڪارۍ ندارند ڪه او پیرترین اسیر زندان است، ولۍ قضیه این نبود. غروب وقتۍ وارد سلولها شدیم، عموحسن ڪنارم بود. فاضل ڪه صحبتهاۍ عمو حسن را براۍ عراقۍها ترجمه ڪرده بود، سراغمان آمد
و به عموحسن گفت: پدر من! مگه تو سر خودتو نمۍخواۍ، اینجورۍ ڪه حرف مۍزنۍ هم ڪار دست خودت مۍدۍ، هم بقیه!
عموحسن گفت: من حرف حق مۍزنم!
فاضل گفت: قبول دارم، اما اینجا حرف حق خریدار نداره، اگه من امروز حرفاۍ تو رو برعڪس برا اونا ترجمه نمۍڪردم، ڪارت زار بود; مۍڪُشتنت!
وقتۍ عموحسن فهمید فاضل حرفهاۍ او را برعڪس ترجمه ڪرده، ناراحت شد. به عموحسن حق مۍدادم. خود فاضل هم قصدش خدمت بود. عموحسن ڪه دلش مۍخواست حرفهایش بدون ڪم
و ڪاست براۍ عراقۍها ترجمه شود، به فاضل گفت: تو خیانت ڪردی، حریم امانتدارۍ رو حفظ نڪردۍ، نمۍبخشمت!
فاضل گفت: پدرم! تو نباید از من ناراحت بشۍ، من فقط دو، سه جملهۍ شما رو برعڪس گفتم; یڪۍ اون حرفۍ ڪه گفتۍ ڪارهاۍ ما بیشتر به یه ڪافر نزدیڪه یا ڪارۍ شما. یڪۍهم اون حرفۍ ڪه گفتۍ، پدران شما آقا اباالفضل العباس رو شهید ڪردن، همین!
#ادامه_داره....
🌸 @yade_shahid 🌸