موتور سواری
🏍شهید_مسعود_عسگری
مسعود یه راننده حرفه ای موتور و ماشین بود
برای بخشی از فعالیت هاش دوره های مختلفی در زمینه خودرو و موتور گذرونده بود و مثل همیشه تو دوره ها درخشیده بود.هر موقع موتور سنگین دستش بود تازه انگار بال و پر گرفته بود و حسابی باهاش از خجالت آسفالت کف خیابون در میومد.
و برعکسش من،تاحالا موتور سوار نشده بودم.
یه روز اوومد و گفت: باید رانندگیت خوب باشه و همینطور موتور سواری.
گفتم :سخته،تو خودتو نگاه نکن از بچگی سوار موتوری.
گفت: تو بیا من درستش میکنم.
بعد از مدتی بالاخره تونستیم شروع کنیم،
کلاس خصوصی ما شروع شده بود.
روز اول جای کلاچ و ترمز جلو رو هم قاطی میکردم.
چند روز درمیان، بعد از ظهرا میرفتیم آموزش و تمرین
یه بیست روزی گذشته بود که دیگه خیالش ازم راحت شده بود، روی موتور و پشت من کمتر حرص میخورد.
میرفتم و میومدم واسه خودم.البته تو خیابونهای نه چندان شلوغ.
اوضاعم روی موتور خوب شده بود،حالا دیگه مثل روزهای اول مردم پشت سرم به خاطر آروم رفتن و گیر کردن وسط خیابون بوق نمیزدن،تازه هر از گاهی من یه راننده ناشی پیدا میکردم و به تلافی روزهای اول پشتش بوق میزدم، خیلی از دستم شاکی میشد.خودش هم کلا با بوق کاری نداشت.
اما همچنان تو اصل کار مهارت لازم رو پیدا نکرده بودم.
تو خیابونهای باریک و شلوغ و ترافیک خوب نمیتونستم از بین ماشینها راه باز کنم و حرکت کنم و معمولا کند بودم.
یه روزی مثل همیشه تو شهر میچرخیدیم و من راننده بودم، رسیدیم به ترافیک و سرعتمو کم کردم تا آروم از کنار ماشینها رد بشم،بین دوتا ماشین فاصله کمی بود .البته به نظر من کم بود و
مسعود میگفت زیاد هم هست.
گفت: براچی آروم میکنی،موتور رو از شتاب میندازی از اون بین رد شو دیگه.
گفتم: نمیتونم یه وقت میزنیم به ماشین مردم،
گفت تو برو و جلوتر رو ببین و فرمون رو صاف نگه دار
رد میشیم.
با همون سرعت زیاد،خیلی خوب از وسط دو تا ماشین رد شدیم.
بعدش بهش گفتم :خوب رفتم استاد؟خدایی با چند سانت فاصله خوب رفتما...
خندید و گفت: تو نمیری که! من دارم از پشت همش حرکت موتور رو اصلاح میکنم.اگه ول کرده بودم که زده بودی به هر دوتا ماشین.
گفتم :نه بابا.خودم رفتم.
گفت :فکر میکنی برا چی تو این مدت یه تصادف هم نداشتیم...!
تازه متوجه شدام که چی میگه.
اون موقع بود که فهمیدم خیلی مونده تا بشم "موتور سوار".
-
#شهید_مسعود_عسگری#سالروزولادت...
🌿🌺🌸🌸🌺🌿•┈••✾•
🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•