#خاطره_بسیار_زیبا_و_شنیدنی از
#اولین_شهید_مدافع_حرم#ارتش_جمهوری_اسلامی_ایران#شهید_محسن_قوطاسلوسال ۱۳۸۸ داشتیم اماده میشدیم بریم واسه یکی از رزمایشهای بسیج
درمنطقه آموزشی توچال.
محسن پایین اتوبوس بود گفتم
محسنگفت جان گفتم سرت چرا باد کرده
به شوخی گفت چون ما بسیجی ها سرمون باد داره.
😄 بعد از کلی شوخی و خنده توی اتوبوس
😃 و بعد از کلی خستگی
😢رسیدیم توچال
وکلاس های مختلف واسمون گذاشتن.
شب قرار شد ستونی پیاده روی کنیم و دامنه کوه رو بریم بالا تا کلاس ستاره شناسی برگزار بشه . یکی از بچه ها خیلی شر و شلوغ بود . وقتی ستونی حرکت کردیم چندین بار سر و صدا کرد . یکی از مسئولین شاکی شد و از صف کشیدش بیرون و کلی سینه خیز بردش و حسابی اذیت شد کلی شاکی شد که بسیج زوری نیست و ....
وقتی برگشت داخل صف بازم ایجاد سر و صدا کرد و اینبار اون مسئول محترم
😒 با عصبانیت برگشت داد زد گفت بیا بیرون ..
محسن سریع اومد بیرون و گفت من بودم
😊محسن معذرت خواهی کرد.
مسئول ما نمی دونست
محسن تکاوره ارتش و سر
محسن داد زد و اون شب
محسن خیلی سینه خیز رفت و تنبیه بدنی شد
ولی بازم مجبورش کردن سینه خیز بره .
محسن این فداکاری انجام داد فقط به خاطر اینکه اون پسربچه بیشتر از این اذیت نشه و از بسیج فاصله نگیره.
محسن خیلی روی اینکه کسی از سیستم بسیج فاصله نگیره تاکید داشت
و سر همین موضوع خیلی سختی و حرف شنید.
دلم خیلی واسه
محسن تنگ شده
داداش
محسن بسیجی واقعی توبودی ولی حیف که ما زود تر از خصوصیات اخلاقیت استفاده نکردیم دلم خیلی واست تنگ شده .
❤️اللهم ارزقنا شهادت
❤️@yade_shahid