ماشین منفجر شد. بوی
#دود می آمد و گوشت که در آتش آب می شد . هوا، هوای
#روضهی_مادر بود.جلوتر که رفت فهمید
#روح_الله_قربانی و
#قدیر_سرلک شهید شده اند
مداح بود. در دلش روضه ی
#علی_اکبر می خواند. پتو را پهن کرد.بدن
#اربأ_اربأ و سوخته دوستانش را جمع کرد. بویید و بوسید و
#اشک ریخت .نمیدانم از دلتنگی هایش گفت یا قول گرفت تا سفارشش را به
#ارباب بکنند . امان از لحظه ای که خواست بلند شود .روضه ها به کمکش آمدند.
#انکسرت_ظهری...کمرش شکست
چه
#عاشورایی شد آن روز. اشک و
#روضه مرهم دل داغدار
#جامانده ها شد. دلش تاب نیاورد. سه روز بعد خودش هم به جمع
#شهیدان پیوست
رفت پیش ارباب با همان لبخند همیشگی اش .مراسم
#تشییع اش روضه بود.یکی از لب های خشکیده
#علی_اصغر می خواند یکی از بدن اربا اربا علی اکبر.ودرون قبر ارام خوابیده بود .
#پیراهن_مشکی حسین بر روی سینه کشیده بود،
#چفیه بر گردن انداخته بود و کسی برایش سینه می زد...
از
#حرم تا
#قتلگاه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد
#حسین، زینب صدا می زد حسین...
عده ای اشک ،گریه می کردند و عده ای خون. آسمان هم گریه می کرد.آرام، آرام
#حاج_عمار....
در این
#محرم پر از غریبی خسته ام از خودم، دستم را بگیر،
#نفس کم آورده ام
✍نویسنده :
#طاهره_بنایی منتظر
💔به مناسبت سالروز شهادت قمری
#شهید #محمدحسین_محمدخانی📅تاریخ تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴. حلب سوریه
🥀مزار : بهشت زهرا.قطعه ۵۳