#داستان_واقعی 📝هر رزمنده که رد می شد می ایستاد ما را نگاه می کرد که هندوانه
🍉 می خوردیم و گریه می کردیم!
‼️شاید فکر می کردند ما موجی های عملیات هستیم.
سرهامان را به تاسف به چپ و راست می چرخاندیم.
های های گریه می کردیم و هندوانه می خوردیم . اشک ازچشما نمان سرازیر بود و آب هندوانه از لب و لوچه مان.
✍بعد از عملیات که به
#خرمشهر رسیده بودیم جاسم را دوره کردیم تا شیرینی آزادی شهرش را بدهد.
هنور خط تثبیت نشده بود. او از شوق دیدار خانه آزاد شده، درباغچه خانه نیمه مخروبه شان، تخم هندوانه می کاشت و به ما میگفت:
- سر صبر شیرینی هم می دم. بزارید این
#هندوانه برسه اون وقت.
ما
#صبر کردیم . مدتی گذشت، اما او که رفته بود برای باغچه اش از شط آب بیاورد چون مرغ مهاجری که از پرواز جا مانده باشد با ترکش خمپاره ها به نزد خانواده اش رفت.
حالا هندوانه
🍉 ها رسیده بود...
ما بنا بر
#وصیت جاسم میهمان خانه مخروبه اش شدیم، شیرینی آزادی شهرش را باشیرینی شهادتش می خوردیم.
✨یاد و خاطره بزرگمردان این سرزمین و سالروز آزادسازی
#خرمشهر گرامی باد
✨خرمشهری دیگر در راه است...
----
💠----
💠----
🌸🌸----
💠----
💠----
🔰@yade_shahid