🇮🇷🕊🌹🇮🇷🕊 @yade_shahid🌹یکی از خاطره های مامانم از باباییم..
#بله_برون 👇برا عقد رفته بودیم خرید،
آقا رضا دوست نداشت که
#حلقه_طلا دستش بذاره.میگفت: طلا بر مرد
#حرامه و حاضر نیستم یک لحظه هم این کار
رو انجام بدم
😠☝️.
یک انگشتر عقیق داشت که به عنوان حلقه استفاده میکرد
☺️.
سر عقد هردوتامون با وضو بودیم. بعد عقد آقا رضا قرآن رو باز کرد، سوره نسا اومده بود.
با اون صوت و لحن دلنشینش چند آیه خوند که خیلی بهم آرامش داد
💕.
بعد به پیشنهاد آقا رضا باهم دیگه کنار سفره عقد نماز شکر خوندیم.
😍☺️🌹🕊 @yade_shahid🇮🇷🕊🌹