#امام_سجاد🖤شب بود و روحم در سکوتی نوحه گر شد
فرمانروای سینه های شعله ور شد
چشمم که می بایست، شب را در نوردد
درخیمه با طفلان گریان همسفر شد
گفتید: من بیمار بودم آه اما
هر عضو من بر چشم شیطان حمله ور شد
من راز نامحدود بودم گرچه ذکرم
درخطبه و شب نامه هاتان مختصر شد
من بال هایی دارم از پروازمانده
خاموشی ای در سینه از اعجاز مانده
زنجیرمی بستید دنیا را به دستم
نشنیده بردم نبض دریا را به دستم
غم! کور شد، دستش گرفتم راه بردم
غمگین ترش، تا قتلگاه ماه بردم
می رفتم اشکم را در اندوهی بکارم
حک شد درون جهل مردم یادگارم
شب را گرفتم در صدای خود فشردم
هفتاد دم در جلجتای سجده مُردم
فرصت ندادم آتش از دستش بروید
با سایه ها راحت دروغش را بگوید
[ @ya_abalfazl118 ]