طلوع ماه از پشت کوه آتشگاه اصفهان و مماس شدن آن با دهانهی آتشکدهی هزاران سالهی ساسانی
صفحهی گیتار هاوایی را گذاشتم، هیکل کوه #آتشگاه آنجا دور و مرموز در روشنایی مهتاب پیدا بود. نمیدانم چرا این ساز مرا یاد روز آبادی آتشگاه انداخت، روزهای پرافتخار که مغان سفیدپوش با لباس بلند ، چشمان درخشان جلوی آتش زمزمه می کرده اند، مغ بچگان #سرود می خانده اند و جام های باده دست به دست می گشته است. آنوقت جسم و روح مردم آزاد و نیرومند بوده ، چون جلو یک گلوله خاک #عربستان#سجده_نکرده_بودند! اما حالا خراب، تاریک، دور از شهر، جرزهای آن روی سنگهای کبود کوه ریخته، مهتاب رویش سنگینی می کند و باد و باران آن را خرده خرده می خورد. چه خوب بود اگر آنجا را از روی نقشه های اولش دوباره می ساختند و به یادگار زمان پیشین در آن آتش می افروختند. آيا روح پیشینیان، روح صنعتگران و روح پادشاهان آن بالا روی خرابههای آتشگاه پرواز نمیکند؟