آن بیچاره!
در کار تو، صاحبنظران، نظّاره
تو غرقه دریای هوس، یکباره
رو چارﮤ روز واپسین، ساخته دار
زآن پیش که گویند که: آن بیچاره...!
ناشناس
●
رباعی، از قدیمترین ایام، با واژگان و امثال و اصطلاحات عامیانه، میانه خوبی داشته و بیشترین نیروی خود را از این حوزﮤ زبانی گرفته است. گاهی واژگانی، با سطوح ادبی مختلف، چنان با مهارت کنار هم مینشیند که در رباعی نه چندان ویژهای مثل رباعی بالا هم، موجب اعتلای شعر میشوند. فعل «ساخته دار» مصراع سوم را بگذارید کنار «آن بیچاره...» مصراع چهارم، آن وقت متوجه اختلاف سطح آنها میشوید که در عین تمایز، چسبندگی خوبی با هم پیدا کردهاند.
با اینکه رباعی بالا، در حوزﮤ نصایح اخلاقی جای دارد و شاعر هیچ تلاش و ابتکاری برای پرهیز از نصیحت مستقیم بروز نداده است، ناتمام گذاشتن مصراع چهارم، با استفاده از ظرفیت فرهنگ عامه، به داد رباعی رسیده و آن را از خشکی و خشونت نجات داده است.
●
این شیوه ناتمام گذاشتن جمله در مصراع چهارم، یکی از شگردهایی است که شاعران قدیم کمابیش بدان واقف بودهاند و از این قابلیت در آثار خود استفاده کردهاند. اگرچه نمونههای آن چندان زیاد نیست. ولی همین موارد اندک هم، ارزنده است. یکی از این موارد اندک را در این رباعی لطیف عاشقانه سلمان ساوجی میتوان دید:
خواهم شبکی، چنانکه تو دانی و من
بزمی، که در آن بزم، تو وا مانی و من
من بر سر بسترت بخوابانم و تو
آن نرگس مست را بخوابانی و من...
●
منابع:
بیاض اسعد افندی، 827 ق، برگ 342؛ جُنگ رباعی، ص 521
●●
"چهار خطی"
https://t.center/Xatt4