هدیـهی والا مقام سیمای آسماندریایی شاهـوار و ملوکانه.گیسوفشانِ ماه تبار، که سلسلهی چشمانش بی نیاز از کلام، جهان را به آشوب میکشید و مژههای سپیدش که در تار و پود اطلسیهای مرمرین تنیده شده بود زادیت حوروس را به رخ میکشید. پریزادهی آسمان که شکوه لبانش زمزمهای از قدرت خورشید بر گلبرگهای سرخ را تداعی میکرد.گویی او سایهای از شکوه خدایان و جلوهای از زیبایی هاتور بود که با هر گامی که برمیداشت، گلهای رز، مسحور از قدمهایش در آغوش باد میرقصیدند و قصیدهای از عشق و جاودانگی سر میدادند و جهان چون معبدی در برابر حضورش به سجده میافتاد. این چنین بود
که قدحِ پیـکرِ الههگـون، حکمـرانِ دلها میشد.