Смотреть в Telegram
60- تاملی درباره هویت گرایی و حقیقت گرایی #مسعود_زنجانی @vivaphilosophy "حماسه - تعزیه" بازتاب دراماتیک ذهنیت فرهنگی ایرانی - اسلامی است. در "نگرش حماسی"، منطق "دو ارزشی" حاکم است و دوگانه ی "حق" و "باطل" معیار یگانه و نهایی همه قضاوتها و ارزشداوریها است. در منطق حماسی، افراد یا له حق هستند، و یا علیه حق و له باطل. می توان گفت نگرش حماسی حقانیت تاریخی خود را دارد، چراکه در ظرف زمانی خود کارآمدی و پاسخگویی قابل ملاحظه ای داشته و از این رو، نیاز به منطق دیگر و پیچیده تری احساس نمی شده است. اما آیا آن منطق، با نظر به مقتضیات و ضرورت های امروز، کماکان روشنگر و کارآمد است و یا ما نیاز به منطقی دیگر و روزآمد هستیم؟ به نظر می رسد اگر در پی پویایی فرهنگی هستیم و از رکود و رخوت فرهنگی نگران هستیم، گذار از الگوی "حماسه - تعزیه" به الگوی "تراژدی" مبدل به ضرورت زمانه شده است. ما برای طرح ریزی یک "نگرش تراژیک"، نیاز به فراروی از "نگرش حماسی - تعزیه ای" خود داریم. سوفوکلس، تراژدی نویس یونان باستان، منطق نهفته در نگرش تراژیک را به ایجاز و روشنی، در تراژدی آنتیگونه، از زبان هایمون، پسر کرئون، ابراز می کند. هایمون به پدر خود، کرئون (پادشاه) که خود را حق به جانب می بیند و بنابراین هیچ حقی را برای آنتیگونه قائل نیست، می گوید: "چرا فکر می کنی دو نفر، نمی توانند، توامان، هر دو بر حق باشند؟! پدر! با این طرز فکر تو تنها بر بیابان می توانی حکومت کنی!" ذهنیت "حماسه - تعزیه"، در عصر ما، به "اسلام هویت" و، حداکثر، "اسلام حقیقت" می انجامد. اما "اسلام هویت" و "اسلام حقیقت" ناتوان از گفتگو با دیگر فرهنگها است، و بی تردید، در غیاب گفتگو این بیابان است که بالیدن خواهد گرفت. این یک مرثیه است اگر سقف نظریه پردازی اندیشه ایرانی - اسلامی از "اسلام هویت" و حداکثر "اسلام حقیقت" باشد. اندیشه اسلامی باید نخست دریابد که "هویت برتر" نتیجه دربرگرفتن هر چه بیشتر هویت ها است، و نه نتیجه رویارویی با آنها؛ و سپس باید دریابد که "حقیقت برتر" آن است که "دوست داشتن مهمتر از حق داشتن است" و "حقیقت نه برای حقیقت که برای رحمت و محبت است". اندیشه اسلامی نیازمند به "اسلام محبت / مودت" است. "اسلام محبت"، همان اسلام حافظی، اسلام "مدارا" و "مروت" است. اسلام محبت اسلام گفتگو است، چرا که گفتگو، بر خلاف حقیقت، ارزشی در خود و برای خود دارد. فرهنگ گفتگو فرهنگ دوستی و دیگر دوستی است. بنابراین گفتگو نه می تواند و نباید خادم هیچ چیز، از جمله حقیقت باشد. "هویت" نه تنها شرط گفتگو نیست که مانع آن است؛ "حقیقت" نیز نه هدف گفتگو که تنها دستاورد جانبی و موقتی آن است. گفتگو هنر هرگز نرسیدن و جستجوی مدام است. آشکار است، باید از مقوله گفتگو درکی گشوده، روشنگر به میان آورد و از برخی تعابیر محدود و نامفید از آن، مانند تعبیر افلاطونی از گفتگو، احتراز کرد. مثلاً، گفتگو را باید یک "مقوله وجودی" انسان و به عبارت دیگر، "شیوه بودن (زیستن) در جهان" او دانست، نه آنچنان که افلاطون به گفتگو می اندیشید: گفتگو به مثابه یک "مقوله معرفتی" و "شیوه دانستن (شناختن حقیقت)". این رویکرد، در انتقاد به رویکرد افلاطونی، "حقیقت گفتگو" را بر "گفتگو برای حقیقت" مقدم می دارد. گفتنی است در این افق تعبیری از گفتگو، برای این سخن ارزشمند ارسطو که "افلاطون عزیز است، اما حقیقت عزیز تر" نیز باید اعتباری نسبی قایل شد. باری، اگر افلاطون به مثابه یک "عقیده (رای)" باشد با ارسطو می توان همدل بود که در تضارب آراء بر هیچ رای و نظری، از هر مرجعی که باشد، نباید جزمییت ورزید. اما اگر افلاطون، نه به مثابه یک عقیده، بلکه به مثابه یک "جان (دیگری)" باشد، باید گفت "هیچ عقیده ای برتر از جان نیست". در تضارب جان و عقیده، جانب عقیده، ولو حقیقت، را گرفتن، این نه خرد، که بی خردی است که در خطرناکترین جلوه خود نمایان می شود. @vivaphilosophy
Telegram Center
Telegram Center
Канал