آفتاب
باید به مدرسه دخترم میرفتم. ساعت چهار عصر بود. آفتاب مستقیم و خیره کننده به چشمانم میتابید. عینک آفتابی زدم و آفتابگیرِ ماشین را پایین دادم. خودم را کمی بالا کشیدم، تا دید بهتری داشته باشم. رانندگی خیلی سخت بود. خیابانها هم تنگ و پر رفت و آمد و ماشینها در دو طرف پارک بودند. نمیتوانستم مسیرم را تغییر دهم.
باید با چشمانی نیمه باز ادامه میدادم.
هدفهایمان هم همینطور هستند. برای رسیدن به آنها گاهی موانعی سخت وجود دارد. با چالشهایی روبهرو میشویم. میتوانیم کارهایی برای آسانتر کردن مسیر انجام دهیم؛ اما قسمتیهایی دیگر، باید دشواری را بپذیریم و پیش برویم.
آرام و هوشیار. هر چند سنگلاخ باشد.
#یادداشت
@vazhechean